ای بر پدر چرخ شکستی کمرم را

ای بر پدر چرخ شکستی کمرم را
خاموش کن این آتش جان و شررم را
از دست تو در سینه ی ما آتش و خون است
کس نیست برد بر در جانان خبرم را
ای چرخ چه خواهی دگر از سینه ی مجروح
این ناله جان سوز بسوزد جگرم را
عیبم مکن ای دوست اگر بخت سیاهم
وآله که شکستن همه بال و پرم را
دیریست که در حسرت آن صورت یاریم
امید که بینم رخ آن تاج سرم را
غم نیست که جان در سر این راه گذاریم
😔😔😔
دیدگاه ها (۰)

کتمان نکن یوسف تمام شهر می‌داننددر پشت آن رفتار محجوب خدایدر...

میخوام باتو باشم 😔😔

غمی دیرینه اندر سینه دارمغمی که بی جوابش جان می‌سپارمغمی کهن...

زور خر می‌خواهد و جان سگ و تاب شترعاشقی را اشتباهی بار آدم ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط