دلتنگی با آدم کاری میکند

دلتنگی با آدم کاری میکند ..
که در اوجِ خواب هایش ..
محکوم به بیداری شود ..
و در انفرادِ این تنهایی ..
و در نبودِ آن کس که میخواهد ..
شعر بگویید ..
از آغوش ..
از بغض ..
از حسرت ..
آن حسرتِ مهلکِ در آغوش گرفتنِ ..
آن کس که عاجزانه دلش در طلبِ اوست ..
من دلتنگم ..
و راهِ چاره ای را ندارم ..
جز شعر نوشتن از بهرِ تو ..
و خیالِ در آغوش گرفتنِ تو ..
دیدگاه ها (۳)

خدا نگهدارسخته اما چاره‌ای نیستراستی‌ به همین آسانی از این ش...

زندگی یک فهم است، فکر زنجیر کنی یا پروازدر همان خواهی ماند.....

دنبال هیچڪس نرو..آدمایے ڪہ همدیگہ رو دوست دارن، ڪنار همدیگہ ...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط