یک میکاپ آرتیست داستان ملاقات خودش رو با تهیونگ تو کابین
یک میکاپ آرتیست داستان ملاقات خودش رو با تهیونگ تو کابین هواپیما تو طول سفرش از ژاپن رو به اشتراک گذاشته
🗣: زمانی که با یک شخصیت مشهور آشنا شدی موردی وجود داشت؟!
👤: بله بود. و وی از بنگتن بود. این اتفاق تو طول سفرم از ژاپن برای یک رویداد میکاپ رخ داد. پرواز شبانه از ژاپن به کره بود سوار هواپیما شدم و فکر کردم "این نمیتونه اتفاق بیفته" اما اون وی بود. "چرا وی اینجاس؟!" من استرسی نبودم. چون کلاس کسب و کار بود یعنی میخواستم وانمود کنم ثروتمندم/شوخی میکنم با صورت عادی انگار هیچ چیز غیر عادی نیست... روی صندلیم نشستم. اما "اوه اون اینجاست؟!" دیوونه وار بود !! خیلی بهش فکر کردم "باید عکس بخوام؟! یا وانمود کنم نميشناسمش؟!" اون بعد اتمام سفر کاریش خارج از کشور به کره برگشت چقدر باید خسته باشه. به خاطر اين، باهاش حرف نزدم. هنوزم طرفدارم اما این نبود که سرم رو به شدت برگردونم و بهش خیره شم. و بعد ما به کره رسیدیم و بادیگاردای وی ظاهر شدن. از اونجا که جمعیت همه با هم حرکت میکردن، من چاره ای جز حرکت باهاشون نداشتم. با این حال اونو دنبال نکردم، عبور از پل که هواپیما رو به فرودگاه متصل میکرد، همونطور که عصر بود شیشه نور شب رو بازتاب میکرد... من راه میرفتم به انعکاسم نگاه میکردم و اون لحظه چشمامون با هم اتصالی کرد [با تهیونگ تو انعکاس تصویرشون تو شیشه چشم تو چشم شد] بعد بهش سلام کردم. وی هم سرشو به نشونه سلام تکون داد. از اونجاييکه با هم بيرون رفتن یجوری بود من جلو دويدم. اون خیلی خوش تیپه !!! وی امیدوارم که با خیال راحت از ارتش برگردی !!!
#TAEHYUNG
🗣: زمانی که با یک شخصیت مشهور آشنا شدی موردی وجود داشت؟!
👤: بله بود. و وی از بنگتن بود. این اتفاق تو طول سفرم از ژاپن برای یک رویداد میکاپ رخ داد. پرواز شبانه از ژاپن به کره بود سوار هواپیما شدم و فکر کردم "این نمیتونه اتفاق بیفته" اما اون وی بود. "چرا وی اینجاس؟!" من استرسی نبودم. چون کلاس کسب و کار بود یعنی میخواستم وانمود کنم ثروتمندم/شوخی میکنم با صورت عادی انگار هیچ چیز غیر عادی نیست... روی صندلیم نشستم. اما "اوه اون اینجاست؟!" دیوونه وار بود !! خیلی بهش فکر کردم "باید عکس بخوام؟! یا وانمود کنم نميشناسمش؟!" اون بعد اتمام سفر کاریش خارج از کشور به کره برگشت چقدر باید خسته باشه. به خاطر اين، باهاش حرف نزدم. هنوزم طرفدارم اما این نبود که سرم رو به شدت برگردونم و بهش خیره شم. و بعد ما به کره رسیدیم و بادیگاردای وی ظاهر شدن. از اونجا که جمعیت همه با هم حرکت میکردن، من چاره ای جز حرکت باهاشون نداشتم. با این حال اونو دنبال نکردم، عبور از پل که هواپیما رو به فرودگاه متصل میکرد، همونطور که عصر بود شیشه نور شب رو بازتاب میکرد... من راه میرفتم به انعکاسم نگاه میکردم و اون لحظه چشمامون با هم اتصالی کرد [با تهیونگ تو انعکاس تصویرشون تو شیشه چشم تو چشم شد] بعد بهش سلام کردم. وی هم سرشو به نشونه سلام تکون داد. از اونجاييکه با هم بيرون رفتن یجوری بود من جلو دويدم. اون خیلی خوش تیپه !!! وی امیدوارم که با خیال راحت از ارتش برگردی !!!
#TAEHYUNG
۶.۷k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.