دوباره به دختر حس اضافه بودن دست داده بود. البته چیز جدید
دوباره به دختر حس اضافه بودن دست داده بود. البته چیز جدیدی نبود اون دختر فقط وقتی پیش تنها دوست واقعیش بود میتونست خود حقیقیش باشه خانواده ظالم اون دختر تنها کاری که میکردن تحقیر اون دختر بدبخت بود.
اخرین باری که مادرش بغلش کرده بود وقتی بود که اون دختر 7 سال داشت و الان اون دختر 13 سالشه و هنوز تشنه ی بغل مادرشه.
اون دختر، دختره بی گناهی بود. خب واقعا حس بدی داره فکر کن فقط بخاطره این اون دختر رو بدنیا اورده بودن چون فکر میکردن پسره، دردناکه انسان تا وقتی زندست به یه پشتیبان احتیاج داره و اولین پشتیبان یه ادم خانوادشه مخصوصا وقتی اون ادم یه دختر بچه باشه، خانواده باید انقدر به دخترش حس امنیت بده که اگه یه وقت داخل خیابون یه پسر مورد آزار قرارش داد بیاد و به خانوادش بگه و خانوادش بهش دلداری بدن بگن اشکالی نداره کل دنیا فدای یه تار موت دخترکم نه اینکه جوری رفتار کنن که یه پسر بهش ازار برسونه جرعت نکنه به خانوادش بگه چون خانوادش اون دختر رو مقصر میدونن، ولی متاسفانه دخترک قصه ما خانواده خوبی نداشت، اون دختر جرعت نمیکرد کوچکترین حرفی از احساسات واقعیش بزنه چون هیچکس، درکش نمیکرد. پدرش از اون دختر متنفر بود چون اون بچه یه دختر بون و اون بچه پسر میخواست. دختر روزی هزار بار ارزو میکرد ایکاش وجود نداشت اون همیشه خودشو سرزنش میکرد چون اون چیزی که خانوادش میخواست نبود، مادرش بین دختر و خواهراش خیلی فرق میزاشت از دختر بی گناهش بیزار بود، اون دخترم از خودش بیزار بود. از خودش با تمام وجود متنفر بود.
میدونید ادم برای موفق شدن به یه پشتیبان احتیاج داره، ادم خودش تنهایی نمیتونه درس بخونه برای همین معلم پشتیبانشه، وقتی یه بچه میخواد بره سر کوچه برای اولین بار به یه نفر که ازش مواظبت کنه داره، وقتی یه بچه برای اولین بار دوچرخه سوار میشه احتیاج داره یکی تشویقش کنه تا امید بگیره و برای کاری که داره انجام میده شوق و ذوق داشته باشه، ولی خانواده دخترک ما اینجوری نبودن اون برای کاری تشویق نمیشد اون فقط کاری که مجبور بود انجام میداد اون دختر حتی جرعت حرف زدن از ارزو هاش و رویاهاش رو نداشت، اون هیچ پشتیبانی نداشت تنهای...... تنهای....... تنها بود. البته اون چند تا فرشته داشت.( دانیال، هستی، پانیا، آریسا) تنها دلخوشی های اون دخترک بدبخت 13 ساله که داخل اون سن سیگار میکشه. این چهار نفر تنها دلایل اون دختر برای زنده موندن و زندگی کردن بودن. با بند بند وجودم، تا اخرین لحظه ای که زندم، تا وقتی قلب رنج کشیدم میتپه عاشقتونم قربون چشمای تک تکتون برم، هر جای این جهان ظالم و بی عدالت هستید دستاتونو با تمام وجودم میبوسم. عاشقتونم، زندگی های من، نفس های من.....
@hwangghj485
@hasti9222
@kim_stay
@aucvox
اخرین باری که مادرش بغلش کرده بود وقتی بود که اون دختر 7 سال داشت و الان اون دختر 13 سالشه و هنوز تشنه ی بغل مادرشه.
اون دختر، دختره بی گناهی بود. خب واقعا حس بدی داره فکر کن فقط بخاطره این اون دختر رو بدنیا اورده بودن چون فکر میکردن پسره، دردناکه انسان تا وقتی زندست به یه پشتیبان احتیاج داره و اولین پشتیبان یه ادم خانوادشه مخصوصا وقتی اون ادم یه دختر بچه باشه، خانواده باید انقدر به دخترش حس امنیت بده که اگه یه وقت داخل خیابون یه پسر مورد آزار قرارش داد بیاد و به خانوادش بگه و خانوادش بهش دلداری بدن بگن اشکالی نداره کل دنیا فدای یه تار موت دخترکم نه اینکه جوری رفتار کنن که یه پسر بهش ازار برسونه جرعت نکنه به خانوادش بگه چون خانوادش اون دختر رو مقصر میدونن، ولی متاسفانه دخترک قصه ما خانواده خوبی نداشت، اون دختر جرعت نمیکرد کوچکترین حرفی از احساسات واقعیش بزنه چون هیچکس، درکش نمیکرد. پدرش از اون دختر متنفر بود چون اون بچه یه دختر بون و اون بچه پسر میخواست. دختر روزی هزار بار ارزو میکرد ایکاش وجود نداشت اون همیشه خودشو سرزنش میکرد چون اون چیزی که خانوادش میخواست نبود، مادرش بین دختر و خواهراش خیلی فرق میزاشت از دختر بی گناهش بیزار بود، اون دخترم از خودش بیزار بود. از خودش با تمام وجود متنفر بود.
میدونید ادم برای موفق شدن به یه پشتیبان احتیاج داره، ادم خودش تنهایی نمیتونه درس بخونه برای همین معلم پشتیبانشه، وقتی یه بچه میخواد بره سر کوچه برای اولین بار به یه نفر که ازش مواظبت کنه داره، وقتی یه بچه برای اولین بار دوچرخه سوار میشه احتیاج داره یکی تشویقش کنه تا امید بگیره و برای کاری که داره انجام میده شوق و ذوق داشته باشه، ولی خانواده دخترک ما اینجوری نبودن اون برای کاری تشویق نمیشد اون فقط کاری که مجبور بود انجام میداد اون دختر حتی جرعت حرف زدن از ارزو هاش و رویاهاش رو نداشت، اون هیچ پشتیبانی نداشت تنهای...... تنهای....... تنها بود. البته اون چند تا فرشته داشت.( دانیال، هستی، پانیا، آریسا) تنها دلخوشی های اون دخترک بدبخت 13 ساله که داخل اون سن سیگار میکشه. این چهار نفر تنها دلایل اون دختر برای زنده موندن و زندگی کردن بودن. با بند بند وجودم، تا اخرین لحظه ای که زندم، تا وقتی قلب رنج کشیدم میتپه عاشقتونم قربون چشمای تک تکتون برم، هر جای این جهان ظالم و بی عدالت هستید دستاتونو با تمام وجودم میبوسم. عاشقتونم، زندگی های من، نفس های من.....
@hwangghj485
@hasti9222
@kim_stay
@aucvox
۱۸.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.