نام فیک عشقنفرت

نام فیک: عشق/نفرت
Part: 11
&پس کی میخوای فرار کنی؟
+معلوم نیست. الان که نمیتونم فرار کنم چون ته یونگ شک میکنه حداقل چند ماه بعد. توی این چند ماه هم تا میتونم پول جور میکنم و میریزم توی حسابم که حداقل زمانی که فرار کردم و خونه هم گرفتم و...تا چند ماه نیاز نباشه کار کنم
&باشه. پس فقط بهم چند روز قبل خبر بده
+باشه

فلش بک به الان
تهیونگ صبحونشو که خورد رفت بالا و در اتاق رو باز کرد و دید مارا خوابه هنوز. اولش با خودش گفت که کار اشتباهی کرده که فکر کرده مارا میخواد فرار کنه اما چیزی رو که روی میز بود رو دید فهمید حسش درست میگفته بهش. رفت سمت میز ارایش و از اون زیر اون بیبی چک رو برداشت و دید مثبته و یعنی این که مارا حاملست.اولش خوشحال شد اما با خودش گفت که چرا بهش نگفته یا قصد دیگه ای داره و...نکنه میخواد فرار کنه؟ یا شایدم بچه رو سقط کنه؟ این چیزایی بود که تهیونگ فکر میکرد. رفت پایین و قضیه رو برای مادرش تعریف کرد، مارا که خودش رو زده بود به خواب فهمید تهیونگ متوجه شده که حاملست و الانم رفته به مادرش بگه میخواست به یونا پیام بده که خالش در رو باز کرد و تا دید مارا بیداره سریع رفت و بغلش کرد و بهش تبریک گفت.تهیونگ هم به تمام خدمتکارا و مادرش سپرده بود که حواسشون به مارا باشه که اتفاقی نیافته و بعدشم رفت شرکت، مادر تهیونگ برای مارا غذای مورد،علاقش رو درست کرد و براش برد که بخوره و...مارا که انقدر حواسش به خالش پرت شده بود که یادش رفت به یونا پیام بده.
~مدت ها گذشت~
مارا الان سه ماهش بود تهیونگ هم بخاطر اینکه مارا حاملست رفتارش باهاش تغییر کرده بود که یدفعه مارا نره بچه رو سقط کنه و فلان اما مارا که میدونست تهیونگ فقط بخاطر بچه باهاش خوب شده و بعد از بدنیا اومدن بچه هم باز مثل گذشته میشه.



ᰔᩚامیدوارم خوشتون بیادᰔᩚ
دیدگاه ها (۴)

نام فیک: عشق/نفرتPart: 12گوشیش رو برداشت و یونا پیام داد:_حا...

پیجش عالیهحمایتش کنیدفیک نویسهhttps://wisgoon.com/kim_yenav

نام فیک: عشق/نفرتPart: 10هایجین به اتاق نگاه کرد و با خودش گ...

نام فیک: عشق/نفرتPart: 4روز عروسیشون فرا رسید. کلی مهمون دعو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط