گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
گفت از آن روی که دل دادی و جان نسپردی
گفتمش جان ز غمت دادم و سر بنهادم
گفت خوش باش که اکنون ز کفم جان بردی
گفتمش در شکرت چند به حسرت نگرم
گفت درخویش نگه کن که به چشمش خردی
گفتمش چند کنم ناله و افغان از تو
گفت خاموش که ما را به فغان آوردی
گفتمش همنفسم ناله وآه سحرست
گفت فریاد ز دست تو که بس دم سردی
گفتمش رنگ رخم گشت ز مهر تو چو کاه
گفت بر من بجوی گر تو به حسرت مردی
گفتمش در تو نظر کردم و دل بسپردم
گفت آخر نه مرا دیدی و جان پروردی
گفتمش بلبل بستان جمال تو منم
گفت پیداست که برگرد قفس میگردی
گفتمش کز می لعل تو چنین بیخبرم
گفت خواجو خبرت هست که مستم کردی...
#عاشقانه
#خاصترین
گفت از آن روی که دل دادی و جان نسپردی
گفتمش جان ز غمت دادم و سر بنهادم
گفت خوش باش که اکنون ز کفم جان بردی
گفتمش در شکرت چند به حسرت نگرم
گفت درخویش نگه کن که به چشمش خردی
گفتمش چند کنم ناله و افغان از تو
گفت خاموش که ما را به فغان آوردی
گفتمش همنفسم ناله وآه سحرست
گفت فریاد ز دست تو که بس دم سردی
گفتمش رنگ رخم گشت ز مهر تو چو کاه
گفت بر من بجوی گر تو به حسرت مردی
گفتمش در تو نظر کردم و دل بسپردم
گفت آخر نه مرا دیدی و جان پروردی
گفتمش بلبل بستان جمال تو منم
گفت پیداست که برگرد قفس میگردی
گفتمش کز می لعل تو چنین بیخبرم
گفت خواجو خبرت هست که مستم کردی...
#عاشقانه
#خاصترین
۲۲.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.