↩با یکی از بچه ها بودیم توی مسیر
↩با یکی از بچهها بودیم توی مسیر
خبردار شد برادر دختر همسایه ب فرض؛
فوت شده ایشون قرار بود خبر رو
به خواهرش بده .. خبر رو هرطوری
بود داد دختره ک تا مرز بیهوشی داشت
میرفت و ناله و گریه ، شال از سرش افتاد ..
توی همون حین دوستِ رفیقِ ما گفت
روسریت رو سرت کن !!
فشار دختر رو ب ۱۰۰۰ رسوند!!!
دقیقاً شبیه اتفاقی که در درمونگاه قم
افتاد و برای اون خانم رقم زد اون آخوند
و تا مرز بیهوشی خانم پیش رفت!!
⬅فقط با روان ما دارند بازی میکنند
اگر دیدید توی خیابون مردم دارن با
خودشون حرف میزنند دیگه تعجب نکنید.
والله بدون شوخی و هرچیز دیگری میگم.
خبردار شد برادر دختر همسایه ب فرض؛
فوت شده ایشون قرار بود خبر رو
به خواهرش بده .. خبر رو هرطوری
بود داد دختره ک تا مرز بیهوشی داشت
میرفت و ناله و گریه ، شال از سرش افتاد ..
توی همون حین دوستِ رفیقِ ما گفت
روسریت رو سرت کن !!
فشار دختر رو ب ۱۰۰۰ رسوند!!!
دقیقاً شبیه اتفاقی که در درمونگاه قم
افتاد و برای اون خانم رقم زد اون آخوند
و تا مرز بیهوشی خانم پیش رفت!!
⬅فقط با روان ما دارند بازی میکنند
اگر دیدید توی خیابون مردم دارن با
خودشون حرف میزنند دیگه تعجب نکنید.
والله بدون شوخی و هرچیز دیگری میگم.
۳.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.