به یاد آن کس که چشم هایش برده جانم را

به یاد آن کسى که چشم هایش برده جانم را
تفال میزنم هر شب مَفاتیحُ الجَنانَم را

من آن آموزگارم که سوال از عشق میپرسم
ولیکن خود نمیدانم جواب امتحانم را

کمى از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد
دریغا که خدایم هم نمى فهمد زبانم را

به قدرى در میان مردم خوشبخت بدنامم
که شادى لحظه اى حتى نمى گیرد نشانم را

تو دریایى و من یک کشتى بى رونقِ کُهنه
که هى بازیچه میگیرى غرورم ، بادبانم را

شبیه قاصدک هاى رها در دشت میدانم
لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را

دلم مى خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم
امان از دست وجدانم که مى بندد دهانم را...🦋🦋

زیارتون قبول نفسیم منیده دعا اله گادان آلم💐🫂🧿🌐
دیدگاه ها (۰)

آشفته تر از زلف پریشان نگارمآشفته ی آن چشم غزلخوان و خمارم آ...

نیستی وقتی کنارم روزگارم خوب نیست !دکترم ‌گفته تپش های دلم م...

ولی بعضی وقتا خدا از طریق آدمهایی کهکنارت قرار میگیرن میگه ک...

تپش تپش تپشِ قلب من به خاطر توستبه شوقِ بودن تو، نبضِ دل تپی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط