حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق.
حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق.
سایه بدل شد به آفتاب.
رفتم قدری در آفتاب بگردم.
دور شدم در اشارههای خوشایند:
رفتم تا وعدهگاه کودکی و شن،
تا وسط اشتباههای مفرح،
تا همهی چیزهای محض.
رفتم نزدیک آبهای مصور،
پای درخت شکوفهدار گلابی با تنهای از حضور.
نبض میآمیخت با حقایق مرطوب.
حیرت من با درخت قاتی میشد.
دیدم در چند متری ملکوتم.
دیدم قدری گرفتهام.
انسان وقتی دلش گرفت
از پی تدبیر میرود.
من هم رفتم...
سایه بدل شد به آفتاب.
رفتم قدری در آفتاب بگردم.
دور شدم در اشارههای خوشایند:
رفتم تا وعدهگاه کودکی و شن،
تا وسط اشتباههای مفرح،
تا همهی چیزهای محض.
رفتم نزدیک آبهای مصور،
پای درخت شکوفهدار گلابی با تنهای از حضور.
نبض میآمیخت با حقایق مرطوب.
حیرت من با درخت قاتی میشد.
دیدم در چند متری ملکوتم.
دیدم قدری گرفتهام.
انسان وقتی دلش گرفت
از پی تدبیر میرود.
من هم رفتم...
۳.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.