بوسه ای جانانه نذرم ن گناهش با خودم
بوسه ای جانانه نذرم ڪن گناهش با خودم
سوختن در آتش و روز سیاهش با خودم
خوب میدانم ڪه می ترسی ببیند دیگری
جنگ با چشمان شور و ڪینه خواهش با خودم
بی خبر یڪ شب مرادر بازویت محصور کن
رفتن آهسته در وقت پگاهش با خودم
تا نویسد روزگاران قصه ی عشق مرا
تو زلیخا شو برادر ها و چاهش با خودم
مثل شیرین شو به دستم تیشه فرهاد ده
بیستون و سنگ سخت و کورہ راهش با خودم
این دو مشڪل ڪردہ اڪنون روزگارم را سیاه
ناز بی حد از تو است و سوز آهش با خودم
باز دیشب آینه در گوش من آهسته گفت
روزگاری را ڪه تو ڪردی تباهش با خودم
سوختن در آتش و روز سیاهش با خودم
خوب میدانم ڪه می ترسی ببیند دیگری
جنگ با چشمان شور و ڪینه خواهش با خودم
بی خبر یڪ شب مرادر بازویت محصور کن
رفتن آهسته در وقت پگاهش با خودم
تا نویسد روزگاران قصه ی عشق مرا
تو زلیخا شو برادر ها و چاهش با خودم
مثل شیرین شو به دستم تیشه فرهاد ده
بیستون و سنگ سخت و کورہ راهش با خودم
این دو مشڪل ڪردہ اڪنون روزگارم را سیاه
ناز بی حد از تو است و سوز آهش با خودم
باز دیشب آینه در گوش من آهسته گفت
روزگاری را ڪه تو ڪردی تباهش با خودم
- ۵.۶k
- ۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط