عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم
ای کاش بهار کمی صبر میکرد!
دست دست میکرد،
این پا و آن پا میکرد،
به مسافرت میرفت،
خلاصه ... کمی دیر میکرد،
تا غمها بروند،
تا شادی بیاید،
تا گونهٔ شکوفههای بهار گُل بیاندازد
تا سبزهها با لبخندِ سحر عطرآگین شوند
تا بارانِ عشقْ، شمیم مهربانی بیافشاند
تا تو از راه برسی!
تا من آماده شوم،
تا آسمان، درختها و گُلهایِ حیاطِ خانه
را دوباره گردگیری کنم!
دست دست میکرد،
این پا و آن پا میکرد،
به مسافرت میرفت،
خلاصه ... کمی دیر میکرد،
تا غمها بروند،
تا شادی بیاید،
تا گونهٔ شکوفههای بهار گُل بیاندازد
تا سبزهها با لبخندِ سحر عطرآگین شوند
تا بارانِ عشقْ، شمیم مهربانی بیافشاند
تا تو از راه برسی!
تا من آماده شوم،
تا آسمان، درختها و گُلهایِ حیاطِ خانه
را دوباره گردگیری کنم!
۶.۲k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳