صدای پات رو میشنوم که از دور داری میای ینی خیلیوقت بود

صدای پات رو میشنوم که از دور داری میای. ینی خیلی‌وقت بود که نمیومدی و منم منتظرت بودم که دیگه باید بیای این روزا. تو قدم‌هات رو تند‌تر میکنی تا به من برسی و منم لابد قلبم تندتر میشه واسه دیدنت. قلبم؟ ینی میخوام بگم منطقیش اینه فکر کنیم وقتی تو میای دیدنمون ،قلبمون باید بزنه. از دور واسم دست تکون‌میدی و اون یکی دستت هم که گل داری، تو هوا هی چرخ میخوره و خرامان خرامان میای تا اینکه میرسی به من. میشینی کنارم و چند دقیقه فقط نگاهم میکنی و منم بهت میگم باز که دیر کردی . جوابم رو نمیدی. دستای مثل مخملت رو میکشی روی صورتم و میگی : نفهمیدم چجوری رسیدم . دلم برات یه ذره شده بود .
آخر صدات رو هم شنیدم زیبایِ سفید پوشِ لعنتی.
خوب که نگات میکنم متوجه میشم دستات کمی میلرزه. پوست صورتت کمی چروک شده. این رو از خط کنار چشم هات فهمیدم. چشمات. آخ از چشمات. ولی هنوز اون خنده های معروف و نامبروانت سرجاش بود. یادم میاد دوست داشتی موهات خاکستری باشه. دیدی؟ چشم به هم زدی روزگار خودش موهات رو رنگ کرد. این انصاف نیست من همینجوری مونده باشم و تو مو سفید کرده باشی.
من ، هم اینجا ندارمت ، هم اونجایی که تو هستی. به نظرم دو تا جهنم حق یه نفر نمیتونه باشه.
مدتی رو کنارم میشینی و بهت میگم : میبینی ؟ یه عمر دیر رسیدیم . ولی بازم جوابم رو نمیدی.
دیگه کم‌کم قصد رفتن میکنی و این‌بار با چشم های مهربون نگام میکنی و از همین حالا دلم برات تنگ میشه. کمی بیشتر خم میشی و لبات رو می چسبونی به پیشونیم و دست گل قرمزت رو هم میذاری رو سینه ام و من هم از این پایین داد میزنم که برای این گل قرمز نماز مرده بخونید . دریغا که نمی‌شنوی و کم‌کم دور و دورتر میشی .
بعد به این فکر میکنم که اگر روح نبودم و زیر این خاک قرن‌ها بود که دراز نکشیده بودم ، من هم حتما لبات رو میبوسیدم.

#علی_والی
دیدگاه ها (۰)

مردم دوست دارند وقت و بی‌وقت با انزجار اعلام کنند از دروغ بی...

مه بود. کنار آتش نشستم و به ماه کوهستان نگاه کردم. بعد دلم ب...

تو دلت برام تنگ نشد؟صبحا وقتی بیدار شدی،شبا موقع خواب،نگاه ن...

درِ اتوبوس باز و زنی سالخورده با کیسه‌های خرید به دست، سوار ...

تکپارتی تام

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط