عشق به یک مادهی مخدر میماند در آغاز احساس سرخوشی و تسل

عشق به یک ماده‌ی مخدر می‌ماند، در آغاز احساس سرخوشی و تسلیم مطلق به آدم دست می‌دهد، روز به روز بیشتر می‌خواهی، هنوز معتاد نیستی اما از آن احساس خوشت می‌آید و فکر می‌کنی میتوانی در اختیار خودت داشته باشیش، چند دقیقه به معشوق می‌اندیشی و بعد سه ساعت فراموشش می‌کنی. اما کم کم به آن شخص عادت می‌کنی و کاملا به او وابسته می‌شوی، حالا دیگر سه ساعت به او فکر می‌کنی و دو دقیقه فراموشش می‌کنی. اگر در دسترست نباشد همان احساسی را داری که معتادهای خمار دارند. معتاد برای به دست آوردن مواد، تن به هر کاری می‌دهد.
دیدگاه ها (۱)

اونجا که جبران خلیل جبران میگه: "و عمق عشق هیچگاه شناخته نمی...

بیمِ آن دارم که زیاد با تو سخن بگویم مبادا خسته شوی، و بیمِ ...

شمس تبریزی سال‌ها پیش سوالی را پرسیده که هنوز بی‌جواب است."ب...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط