با سرعت و از اون بار کوفتی بیرون اومد اون صحنه کابوس زن

با سرعت و از اون بار کوفتی بیرون اومد ، اون صحنه کابوس زندگیش شد

جونگ کوک مچ تهیونگ رو گرفت: و...وای...وایسا ته


تهیونگ با خشم مچ دستشو از دست جونگ کوک بیرون آورد: دیگه به من دست نزن ، هیچ کدوم از حرفات واقعیت ندارن عوضیه هرزه


- ف..فق....فقط ..ب...ب...بزار دستتو بگ....گ..یرم ،قول میدم درستش میکنم ته خواهش میکنم


+ وقتی داشتی اون زنیکه ی عوضیرو به فا*ک میدادی باید فکر اینجاشم بودی


و به سمت ماشینش رفت و سوارش شد تا از اون مکان جهنمی دور بشه

چشماش تار شده بود و داشت پشت فرمون با فریاد گریه میکرد

یهو نور زیادی جلوی دیدشو گرفت و باعث شد کنترلشو از دست بده و با ماشینی برخورد کنه

تا به خودش اومد از ماشین پیاده شد تا سر نشین رو نجات بده

خون توی رگاش یخ زد و قلبش برای لحظه ای مرد

اون جونگ کوک بود که با صورت خونی و بدنی بی جون روی زمین افتاده بود

- اگه نتونم صاحب دستات باشم پس بهتر بود میمردم ، منو ببخش که کافی نبودم ، و چشم هاشو برای همیشه بست.

تهیونگ تن بی جون جانگ کوک رو به آغوش کشید و با فریاد از مردمی که دورشون جم شده بودن کمک میخواست .

کاشکی دستاشو تو دستاش میزاشت تا الان مجبور نباشه بدن سرد و بی جونشو بغل کنه.
🙂💔
دیدگاه ها (۳)

:)

این اهنگش ب شدت قشنگههه ویییوییی🥲

(:::

🖇🥺سپممم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط