میان پنجره ها آن که بسته ماند من بودم...
میان پنجره ها آن که بسته ماند من بودم...
میان سنگها، آن که تراشیده شد تا بتی باشد برای قبیله ای که سنگتراش نمی دانست قرنهاست منقرض شده...
میان درختها، تک درخت خشک در باغ متروک بیرون شهر زلزله زده...
میان گنجشکها، آن که جفتش را به سنگ کودک بازیگوش مُرده دید...
میان ابرها، سترون ترین و تیره ترین...
میان باد ها، آواره ترین و مست ترین...
میان عطرها، عطر خام مزرعه ذرت...
میان دریاها، دریای مذاب، بی قایق و بی ماهی...
میان صیدها، گراز بد هیبت گوشت تلخ...
میان قصیده ها، شعر آخر شاعری لال...
میان جمله ها، نگفتنی ترین...
میان عشقها، ممنوع ترین...
تو شهد بودی و من زهر...
میان همه مردم، کسی بودم که دوستش نداشتی...
میان سنگها، آن که تراشیده شد تا بتی باشد برای قبیله ای که سنگتراش نمی دانست قرنهاست منقرض شده...
میان درختها، تک درخت خشک در باغ متروک بیرون شهر زلزله زده...
میان گنجشکها، آن که جفتش را به سنگ کودک بازیگوش مُرده دید...
میان ابرها، سترون ترین و تیره ترین...
میان باد ها، آواره ترین و مست ترین...
میان عطرها، عطر خام مزرعه ذرت...
میان دریاها، دریای مذاب، بی قایق و بی ماهی...
میان صیدها، گراز بد هیبت گوشت تلخ...
میان قصیده ها، شعر آخر شاعری لال...
میان جمله ها، نگفتنی ترین...
میان عشقها، ممنوع ترین...
تو شهد بودی و من زهر...
میان همه مردم، کسی بودم که دوستش نداشتی...
۳۰.۲k
۰۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.