پیرمرد مهربون مغزم میگه بهش دو خط نامه بده با اون گوشیت

پیرمرد مهربون مغزم میگه بهش دو خط نامه بده با اون گوشیت ، اصن زنگ بزن بگو خودشو خوب بپوشونه سرد شده هوا، نچاد اون بچه. ضعیفه، سرما نخوره...

پیرمرد سرتق مغزم میگه ولش کن بابا
نمی بینی دایورتت کرده کره خر، تو نگرانشی هنو؟ ولش کن حتمنی یکی هم هست مراقبش باشه، تو قبر خودتو بکن...

پیرزن مهربون دلم یه صلوات میفرسه و میگه اون نمیدونه تو دوسش داری، خودت که میدونی دوسش داری. زنگ بزن مادر. یه وقت خدانکرده طوریش بشه، خودت بدتر اذیت میشی...

پیرزن لجباز مغزم میگه اوف اوف، چه حرفا، حالا سرما بخوره مثلا چی میشه؟
ولش کن ننه بزرگ شو ، واسه یکی بمیر که اقلا برات تب کنه...

پسربچه پنج ساله ای که دلمه، بی خیال حرف همه، داره متن مسیجی رو که باید بفرسته چک میکنه ، زیر لب میگه هوی زمستون ، اذیتش نکنی ها ...
دیدگاه ها (۸)

شاید حالمون بهتر باشه اگه :برای روابط با دیگران قانون نذاری...

میان پنجره ها آن که بسته ماند من بودم... میان سنگها، آن که ت...

عاقبت یاد میگیری حتی آدم محبوبت نیز تورا چنان که می خواهد ...

احتمالا ، تماشای خوشبختی دیگران تسکینی برای دست برداشتن ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط