داشت می رفت. دیدم قشنگه ولی حواسش نیست ...
داشت میرفت. دیدم قشنگه ولی حواسش نیست ...
گفتم ببخشید میشه از کنار من طوری رد بشین که انگار نگران حال عجیب من و سکوت این شب بارونی و پوکین ؟
گفت بله ، دیوونهای؟
گفتم بله ، شما دیوونهای ؟
گفت من ابرم ، یه ابر بی آسمون ، بلدی ؟
گفتم بله. سخته ولی قشنگه ...
گفت آسمون نمیشی؟
گفتم نه بابا حالا خستهایم .
رد شد ، آهسته طوری که انگار نگران حال عجیب من و سکوت این شب بارونی و پوک باشه ...
رفت ، کاش آسمونش رو پیدا کرده باشه ...
گفتم ببخشید میشه از کنار من طوری رد بشین که انگار نگران حال عجیب من و سکوت این شب بارونی و پوکین ؟
گفت بله ، دیوونهای؟
گفتم بله ، شما دیوونهای ؟
گفت من ابرم ، یه ابر بی آسمون ، بلدی ؟
گفتم بله. سخته ولی قشنگه ...
گفت آسمون نمیشی؟
گفتم نه بابا حالا خستهایم .
رد شد ، آهسته طوری که انگار نگران حال عجیب من و سکوت این شب بارونی و پوک باشه ...
رفت ، کاش آسمونش رو پیدا کرده باشه ...
۱۵.۳k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.