چقدر دوری فرشته ی لحظه های دلتنگی من...
#چقدردوریفرشتهیلحظههایدلتنگیمن...
نگاه کن
چگونه شاخه های غرورم با عبور طوفانی تو شکسته می شود،
من هنوز دلگیرم،
چه دنیای سیاهی ست وقتی آدم هایش جای کلاغ را می گیرند،
دنیا هم ناچارست خود را لابه لای سیاهی شان استتار کند!
ولی تو نباید دلگیر باشی،
دلتنگی سهم نگاه مه آلود ماه است
نه قناری خوش آوازی چون تو ...
هیچ کس تو را نشناخت
لااقل به اندازه ی من،
اگر می دانستند رد پای که را نشانه می روم
و هر شب خوابم را به بی خوابی می کشانم
نامه نه،
از تو کتاب می نوشتند
و عکس تو را بر در و دیوار خاطرشان قاب می کردند
ولی حیف آن ها آن قدر کوچک اند
که بزرگی تو را در نمی یابند!
تو کجا و دنیای پریشان کلاغ های سیاه کجا؟
همان بهتر که درگیر حادثه ای شوم بمانند
وقتی رویای بارانی نگاهت را نمی فهمند ...
چون تو کجای دنیا پیدا می شود؟؟
از تو حتی نمی شود بت ساخت
و پرستش کرد
چه برسد به آدمی که روح دارد
و نفس می کشد.
چقدر دوری فرشته ی لحظه های دلتنگی من!
در مقابل هیچ کس جز تو نمی توان آزار دید
و سکوت کرد،
مرد
و زندگی کرد...
از تو چه بنویسم وقتی قله های باورم تسخیر رویای نابت می شوند،
شاهزاده ی رویایی قصر افکار من
برگرد
این کوچه را بدون عبور طوفانی تو نمی خواهم،
کدامین کوچه های شهر را برای یافتن رد پایت بگردم
که زیر و رو کردن کوچه ها دیوانگی محض است
وقتی فرشته از خود رد پایی نمی گذارد...
پ ♡ ن
گرم آغوش تو بودن همه اش رویا شد
عمر من حسرت دیروز وغم فردا شد
گرچه از عشق تو لبریز شدم زیبا جان
دل چرا راضی پیمودن این صحرا شد؟
ای پریزاد ِ دل آرام ! کجایی بانو ؟
تو نبودی به دلم معرکه ای بر پا شد
همه در نزد تو دل سنگ ولی من دلتنگ
طعم لبهای تو آمد به سرم غوغا شد
گرچه امروز ندیدم و نبینم روی ات
مرگ هم چاره ی دلتنگی ِ این لب ها شد
قلبم از کار بیافتد تو دلت میگیرد ؟
خب کمی سوی دلم باش ببین تنها شد...
#بندرعباس
#هرمزگانزیبا
#ابراهیممنصفی_رامیِجنوب
#چوکِبَندِر
نگاه کن
چگونه شاخه های غرورم با عبور طوفانی تو شکسته می شود،
من هنوز دلگیرم،
چه دنیای سیاهی ست وقتی آدم هایش جای کلاغ را می گیرند،
دنیا هم ناچارست خود را لابه لای سیاهی شان استتار کند!
ولی تو نباید دلگیر باشی،
دلتنگی سهم نگاه مه آلود ماه است
نه قناری خوش آوازی چون تو ...
هیچ کس تو را نشناخت
لااقل به اندازه ی من،
اگر می دانستند رد پای که را نشانه می روم
و هر شب خوابم را به بی خوابی می کشانم
نامه نه،
از تو کتاب می نوشتند
و عکس تو را بر در و دیوار خاطرشان قاب می کردند
ولی حیف آن ها آن قدر کوچک اند
که بزرگی تو را در نمی یابند!
تو کجا و دنیای پریشان کلاغ های سیاه کجا؟
همان بهتر که درگیر حادثه ای شوم بمانند
وقتی رویای بارانی نگاهت را نمی فهمند ...
چون تو کجای دنیا پیدا می شود؟؟
از تو حتی نمی شود بت ساخت
و پرستش کرد
چه برسد به آدمی که روح دارد
و نفس می کشد.
چقدر دوری فرشته ی لحظه های دلتنگی من!
در مقابل هیچ کس جز تو نمی توان آزار دید
و سکوت کرد،
مرد
و زندگی کرد...
از تو چه بنویسم وقتی قله های باورم تسخیر رویای نابت می شوند،
شاهزاده ی رویایی قصر افکار من
برگرد
این کوچه را بدون عبور طوفانی تو نمی خواهم،
کدامین کوچه های شهر را برای یافتن رد پایت بگردم
که زیر و رو کردن کوچه ها دیوانگی محض است
وقتی فرشته از خود رد پایی نمی گذارد...
پ ♡ ن
گرم آغوش تو بودن همه اش رویا شد
عمر من حسرت دیروز وغم فردا شد
گرچه از عشق تو لبریز شدم زیبا جان
دل چرا راضی پیمودن این صحرا شد؟
ای پریزاد ِ دل آرام ! کجایی بانو ؟
تو نبودی به دلم معرکه ای بر پا شد
همه در نزد تو دل سنگ ولی من دلتنگ
طعم لبهای تو آمد به سرم غوغا شد
گرچه امروز ندیدم و نبینم روی ات
مرگ هم چاره ی دلتنگی ِ این لب ها شد
قلبم از کار بیافتد تو دلت میگیرد ؟
خب کمی سوی دلم باش ببین تنها شد...
#بندرعباس
#هرمزگانزیبا
#ابراهیممنصفی_رامیِجنوب
#چوکِبَندِر
۳۲.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳