الان که من این همه خسته و لهم باید اینجا باشی بشینیم با

الان که من این همه خسته و لهم باید اینجا باشی ، بشینیم با هم چای بنوشیم ، من برات تعریف کنم امروز چه خبرا بوده ، تو برام تعریف کنی باران تو مدرسه شیطنت کرده معلمشون گفته باهاش صحبت کنیم دعواش کنیم ، منم بگم غلط کرده معلمش . بعد تو بگی هوی ، خوب تنها تنها میری فیلم می بینی ها . بعد الکی قهر کنی ، من بدونم چته ، بیام از پشت بغلت کنم ، سرمو فرو کنم لای گیسات و کتفت رو ببوسم و آروم بگم نفس منی غرغرو .
ولی خب . نیستی . باران پدسگ هم که نیست . اینه که همین متکای کهنه ساکت رو بغل می کنم ، زیر گوشش میگم دوستت دارم . اون هم که یخ . نگاه می کنه فقط . منم سعی می کنم بخوابم ، بلکه خواب تو رو ببینم . خوابم نمی بره بس که تو ذهن من می رقصی . بیدار می مونم و میدونم امشب هم کم کم صبح میشه و اصلا هم به این فکر نمی کنم که الان کجای جهان داری خواب کدوم مرد خوشبخت رو می بینی ، اگه تو بغلش نباشی زبونم لال.... 🍃💔😔

#شب
#تنهایی
#بیخوابی
#دلتنگی
‌‌‌‌
دیدگاه ها (۲)

یه چیزایی هست ،نه میشه نوشت نه میشه به زبون آوردو نه میشه فر...

‏اونا که میرن پیش فالگیر یا دعانویسنه بیسواد و املن نه عقب‌ ...

اومد تو زندگيمو بعد رفت ...اما يادش نرفت ، هست ... خاطرش مون...

موهات تو نور طلا میشن با دستامون دونه دونه تار موهاتو لمس می...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط