بی خیال....
بی خیال....
از عشق برایم نگو...
بهانه ات را بیاور که منتظر شنیدن آنم....
تو هنوز کتاب عشق را نخوانده ای و آمده ای به سراغ صفحه ی آخرش.....
تو هنوز باران عشق را ندیده ای و زیر آفتاب نشسته ای به انتظار باریدنش....
اول بیا....
بعد بگو میخواهی بروی....
تو هنوز نیامده داری میروی و مرا با خاطرات نداشته ات تنها میگذاری...
تو یکروز آمدی چون میخواستی...
بودی چون میخواستی...
رفتی چون میخواستی....
فقط نمیدانم من کجای خواستنت بودم که اینهمه تنهایم
از عشق برایم نگو...
بهانه ات را بیاور که منتظر شنیدن آنم....
تو هنوز کتاب عشق را نخوانده ای و آمده ای به سراغ صفحه ی آخرش.....
تو هنوز باران عشق را ندیده ای و زیر آفتاب نشسته ای به انتظار باریدنش....
اول بیا....
بعد بگو میخواهی بروی....
تو هنوز نیامده داری میروی و مرا با خاطرات نداشته ات تنها میگذاری...
تو یکروز آمدی چون میخواستی...
بودی چون میخواستی...
رفتی چون میخواستی....
فقط نمیدانم من کجای خواستنت بودم که اینهمه تنهایم
۱۰.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲