آوای پیانو، در سکوت مرگبار شب طوفانی، مانند ناله ی روحی ز
آوای پیانو، در سکوت مرگبار شب طوفانی، مانند نالهی روحی زجرکشیده، به گوش میرسید.
نتهای غمگین و وهمآلود، از دل تاریکی عمارت اَروند برمیخاستند و هراس را در دل شنونده میکاشتند.
عمارتی که در آغوش طوفانی بیامان، مانند هیولایی خفته، نفس میکشید.
دیوارهای سنگیاش، گویی از استخوانهای غولپیکری ساخته شده بودند که در سکوت زمزمه میکردند.
ده مهمان، به دعوت مرموز اَروند، وارد این دخمهی وحشت شده بودند، بیخبر از اینکه معماهای پیش رویشان، نه تنها ذهن، بلکه روحشان را نیز به ورطهی تباهی خواهد کشاند.
_کافه تهکوک #TK
the memories of with you
نتهای غمگین و وهمآلود، از دل تاریکی عمارت اَروند برمیخاستند و هراس را در دل شنونده میکاشتند.
عمارتی که در آغوش طوفانی بیامان، مانند هیولایی خفته، نفس میکشید.
دیوارهای سنگیاش، گویی از استخوانهای غولپیکری ساخته شده بودند که در سکوت زمزمه میکردند.
ده مهمان، به دعوت مرموز اَروند، وارد این دخمهی وحشت شده بودند، بیخبر از اینکه معماهای پیش رویشان، نه تنها ذهن، بلکه روحشان را نیز به ورطهی تباهی خواهد کشاند.
_کافه تهکوک #TK
the memories of with you
۳۴۸
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.