مدامممستمیداردنسیمجعدگیسویت

#مدامم_مست_می‌دارد_نسیمِ_جَعدِ_گیسویت
خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت

و گر رسم فنا، خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بی‌حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت...
دیدگاه ها (۲)

#سالها_پیش_در_کوچه_ای_قلبی_کشیدبه روی دیوارییادگاریولی امروز...

#هرلحظه_باتو_بودن یه شعر ناتمامهخاموشی تو دریا،، دریایی از ک...

#دلم_تنڪَِ_ڪَسے_ست ڪِہ بہ یادَش قلَممبَر وَرَقم مے رقصد...

#چندی_است_احساسم،شبیه آدم برفی تنهایی است - در هزاره های سرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط