دردش تسکین نمییافت اما با کوشش بسیار خود را مجبور میکرد

دردش تسکین نمی‌یافت اما با کوشش بسیار خود را مجبور می‌کرد که خیال کند حالش بهتر است و تا وقتی که چیزی نبود که اسباب تنگ‌خلقی‌اش بشود یا حالش را به‌هم بزند موفق می‌شد که خود را فریب دهد.
دیدگاه ها (۱۰)

- میخوای برات یه قصه تعریف کنم که آخرشو نمیدونم؟ تعریف کن- ...

نگاهِ‌ صبح توڪافیستْتاخودَم‌ رابه‌ِڪوچهِ هایِ'خیالت‌ْ'بِرسان...

یک “رادیو” بود که مثل پدربزرگ پیرِ پیر شده بود گاهی آنقدر “خ...

#خانومها_بخوانند #زن_زیرک_اینگونه_نیست 😔چند وقته که همسرم پی...

⊰ྀུ──❥✿❊ ⃟🌸❊✿❥──⊰ྀུ⊰📚داستان کوتاه#تبسم_شفاء_دهنده:دختربچه ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط