مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد
مثل بیماری که بالاجبار خوابش میبرد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش میبرد
میشمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش میبرد
در میان بسترش تا صبح میپیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش میبرد
جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش میبرد
رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه
ارتشی در ضمن استقرار خوابش میبرد
دردناک است اینکه میگویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش میبرد
بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش میبرد
تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش میبرد
من کی ام!؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش میبرد
یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین
در اتاقی بسته از آوار خوابش میبرد
در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش میبرد
سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب
سر به روی پیشخوان بار خوابش میبرد
یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی
لای انگشتان او سیگار خوابش میبرد
من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش میبرد
وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج
می پرد از خواب تا هر بار خوابش میبرد
من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه ی تبدار خوابش میبرد
«دوستت دارم» که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد
صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است
عاشقی که در شب دیدار خوابش میبرد...
برنامه پایانی جمعه هابا رفقای باصفا😉😍
#عاشقانه
#خاصترین
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش میبرد
میشمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش میبرد
در میان بسترش تا صبح میپیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش میبرد
جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش میبرد
رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه
ارتشی در ضمن استقرار خوابش میبرد
دردناک است اینکه میگویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش میبرد
بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش میبرد
تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش میبرد
من کی ام!؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش میبرد
یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین
در اتاقی بسته از آوار خوابش میبرد
در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش میبرد
سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب
سر به روی پیشخوان بار خوابش میبرد
یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی
لای انگشتان او سیگار خوابش میبرد
من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش میبرد
وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج
می پرد از خواب تا هر بار خوابش میبرد
من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه ی تبدار خوابش میبرد
«دوستت دارم» که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد
صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است
عاشقی که در شب دیدار خوابش میبرد...
برنامه پایانی جمعه هابا رفقای باصفا😉😍
#عاشقانه
#خاصترین
۱۵.۲k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.