گاهی
گاهی
به سرم می زند
دستی بکشم به
گندم زار
گیسووانت.
درو کنم غبار پیری را...
هرس کنم خزان چشمانت را
و بعد...
بغلت بگیرم
تا مثل یک تکه ابر پاییزی
هرچه می خواهی بباری!
برگ ریزان قدم های غم زده ات
تماما بر روی چشمانم.
تو فقط باش...
حتی اگر روح بهاری ات خزان شده باشد!
به سرم می زند
دستی بکشم به
گندم زار
گیسووانت.
درو کنم غبار پیری را...
هرس کنم خزان چشمانت را
و بعد...
بغلت بگیرم
تا مثل یک تکه ابر پاییزی
هرچه می خواهی بباری!
برگ ریزان قدم های غم زده ات
تماما بر روی چشمانم.
تو فقط باش...
حتی اگر روح بهاری ات خزان شده باشد!
۷.۹k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.