در دریاچه کوچک نه چندان زیبا به رقص خود ادامه میداد

در دریاچه کوچکِ نه چندان زیبا ، به رقص خود ادامه میداد ، اب دریاچه به سبز رنگ میزد و زیبایی اورا چند برابر میکرد.. بال‌هایَش را در آسمانِ ابری به پرواز درمیآوَردو باچشمانِ افسون گرش به من مینگریست.. زیبا بود.. آسمانِ ابری ، دریاچهء مه‌آلود و آب سبز رنگش ، هوای غلیظ و اکسیژن کم آنجا همه ترکیبی برنده از بدترین مکان بودند اما قو کوچولوی من.. او شاهکاری بود مانند ماه که در سیاهیِ خلاء اسمان .. با تاریکی مطلق به رقص نور میپردازد..¡
دیدگاه ها (۰)

اینم مناوکی گایز این دم اخریا ، یه معرفیمون نشه !؟این منم ،چ...

حقیقتا ، هیچگاه ، از مادرم برای نوشتن مشق‌هایم کمک نخواسته‌ا...

و اگر امشب حقیقتا من به مرگ پیوستم و پُست اورا به عهده گرفتم...

{ برای تویی که فکر میکنم بهش نیاز داری }" دَستت را به سمت پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط