حقیقتا هیچگاه از مادرم برای نوشتن مشقهایم کمک نخواست

حقیقتا ، هیچگاه ، از مادرم برای نوشتن مشق‌هایم کمک نخواسته‌ام ، هیچگاه پدرم اجبار به یادآوری نمرات سالانه‌ام نشده ، هیچگاه به هنگامی که تنم میلرزید کسی درآغوشم نگرفت تا بلکه بتوانم در نوشته هایَم بیآوَرَم "در آغوشِ گرمَش ، زیر دستانش ، ارام.. میلرزیدم.. " ، هیچگاه کسی اشک هایَم را پاک نکرده‌است ، من بیشتر زمانم را برای آموختن دروس در اتاق میمانم ،
مادر و پدرم همیشه با افتخار میگفتند که من با درک و فهمیده‌ترین دختری‌ام که تا کنون به چشم دیده‌اند ؛ من چیزی از این‌ها سردر نمی‌آوردم اما از کودکی ، تنها میدانستم که نباید سبب سرافکندگی آنها شوَم...
دیدگاه ها (۸)

آسمان در غروب افتاب خویش غرق میشد.. رنگ خونین ابر ها مظهر مر...

دو چشم خونین در میان بوته های سیاستش ذاتش را فریاد میزد..¡ای...

اینم مناوکی گایز این دم اخریا ، یه معرفیمون نشه !؟این منم ،چ...

در دریاچه کوچکِ نه چندان زیبا ، به رقص خود ادامه میداد ، اب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط