عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم
غم تو از امیدم خانه ای ویرانه می سازد
که بر ویرانه هایش جغد شومی لانه می سازد
علیرغم تمام دلخوشی هایم مسلم شد
مرا نامهربانی های تو دیوانه می سازد
غریبان را نگاه عشق با هم آشنا کرده
عجیب است آشنا را هم خودش بیگانه می سازد!
اگر باران عشقت را ببارانی به قلب من
کویر تشنه ام را مثل یک گلخانه می سازد
من و تو، "ما" اگر باشیم، و دست قلبمان با هم
برای مرغ های عشق، دلْ هم خانه می سازد
لبت با بوسه از انگشتهای عاشقم هرشب
برای لمس موهای قشنگت، شانه می سازد
سرت را می گذاری روی پایم، عطر موهایت
برای غنچه های دامنم پروانه می سازد
کسی شعر مرا با عشقِ مجنون خواند و میدانم
که از لیلی پنهان در غزل، افسانه می سازد
که بر ویرانه هایش جغد شومی لانه می سازد
علیرغم تمام دلخوشی هایم مسلم شد
مرا نامهربانی های تو دیوانه می سازد
غریبان را نگاه عشق با هم آشنا کرده
عجیب است آشنا را هم خودش بیگانه می سازد!
اگر باران عشقت را ببارانی به قلب من
کویر تشنه ام را مثل یک گلخانه می سازد
من و تو، "ما" اگر باشیم، و دست قلبمان با هم
برای مرغ های عشق، دلْ هم خانه می سازد
لبت با بوسه از انگشتهای عاشقم هرشب
برای لمس موهای قشنگت، شانه می سازد
سرت را می گذاری روی پایم، عطر موهایت
برای غنچه های دامنم پروانه می سازد
کسی شعر مرا با عشقِ مجنون خواند و میدانم
که از لیلی پنهان در غزل، افسانه می سازد
۴.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲