باران 🫰🏼🦋
#باران 🫰🏼🦋
درست ترین اشتباه من..
از زمانی که به یاد دارم تو را خواسته ام تو را باور داشته ام تو را همچون خود میدانستم!از زمانی که گرفتار چشمانت شدم نقاشی هایم رنگ اشتیاق به خود گرفت و شعر هایم رنگ جنون و آسمانم تاریکی را دور کرد و همیشه روشن ماند مانند دلم،تو تنها یک مرد خسته برای من نبودی تو خود زندگی بودی وقتی خود را از من دریغ کردی احساسم اسلحه ای شد که بر قلبم نشانه گرفته بود و قتلی بی رحمانه سر گرفت اما مهم نبود نه برای من برایِ تویی که حتی اسمم را به یاد نداری حتی موهایی که نفس کشیدن در آن را بهشتی ممنوعه میدانستی و خود را گناهکاری عاشق که از همه چیز بخاطرش گذشته بود خوب به یاد دارم آن لبخند مردانه ات را که مرا به وجود می آورد من بیگناه ترین گناهکار این قصه بودم که ندانستم آخر این راه رفته را ولی مرد من هیچگاه از با تو بودن پشیمان نیستم و نخواهم شد چون آن لحظه ها را زندگی کردم من شیطانی از بهشت رانده شده هستم چون هنوز هم به فکرت هستم و تا ابدیت تو را میخواهم چال گونه ات چاه نفتی با ارزش بود که مانند سرباز در برابر ربوده شدنش از جهانیان محافظت کردم شاید نخواهی شاید نخوانی شاید مرا دیوانه خطاب کنی و یا به عمق احساسم پی نبرده ای اما ای کورسویه روشن در تاریکی هایم،ای تنها درخت کویری خشک،ای شاملو برای آیدا،دوستت دارم تا انتها .
درست ترین اشتباه من..
از زمانی که به یاد دارم تو را خواسته ام تو را باور داشته ام تو را همچون خود میدانستم!از زمانی که گرفتار چشمانت شدم نقاشی هایم رنگ اشتیاق به خود گرفت و شعر هایم رنگ جنون و آسمانم تاریکی را دور کرد و همیشه روشن ماند مانند دلم،تو تنها یک مرد خسته برای من نبودی تو خود زندگی بودی وقتی خود را از من دریغ کردی احساسم اسلحه ای شد که بر قلبم نشانه گرفته بود و قتلی بی رحمانه سر گرفت اما مهم نبود نه برای من برایِ تویی که حتی اسمم را به یاد نداری حتی موهایی که نفس کشیدن در آن را بهشتی ممنوعه میدانستی و خود را گناهکاری عاشق که از همه چیز بخاطرش گذشته بود خوب به یاد دارم آن لبخند مردانه ات را که مرا به وجود می آورد من بیگناه ترین گناهکار این قصه بودم که ندانستم آخر این راه رفته را ولی مرد من هیچگاه از با تو بودن پشیمان نیستم و نخواهم شد چون آن لحظه ها را زندگی کردم من شیطانی از بهشت رانده شده هستم چون هنوز هم به فکرت هستم و تا ابدیت تو را میخواهم چال گونه ات چاه نفتی با ارزش بود که مانند سرباز در برابر ربوده شدنش از جهانیان محافظت کردم شاید نخواهی شاید نخوانی شاید مرا دیوانه خطاب کنی و یا به عمق احساسم پی نبرده ای اما ای کورسویه روشن در تاریکی هایم،ای تنها درخت کویری خشک،ای شاملو برای آیدا،دوستت دارم تا انتها .
۵.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳