کپی ممنوع 🚫
کپی ممنوع 🚫
-----
روی میز ناهارخوری توی آشپزخونه نشسته بودی ، بوی دلانگیز شیرینی دونات خونه رو تسخیر کرده بود .
تو و معشوقهات درحال پخت شیرینی مورد علاقت بودین...البته بهتره بگم تو فقط داشتی نگاه میکردی!
سانزو در حالی که کله حواسش به روغن و دونات های درحاله سرخ بود جذاب تر به نظر میرسید ، شاید این همون دلیلی بود که تمام مدت بهش خیره شده بودی .
"تقریبا تمومه ، تو نمیخوای بری مواد روش رو آماده کنی؟"
با این حرفش از دنیای زیبایی هاش دل کندی و از روی میز بلند شدی ، مشغول آماده کردن سس شکلات و مخلفاتی که برای تزئین دونات لازم بود شدی .
و زمانی که تمام حواست به کارت بود این سانزو بود که حالا در دنیای خودش سر میکرد و بهت خیره شده بود .
"اینم از این ، سانزو! دونات هارو بیار"
داشتی دونات هارو توی سس شکلات میزدی که دستی روی شونه ات قرار گفت ، مطمئن بودی دست سانزو عه پس کار خاصی انجام ندادی ؛ سانزو دستش رو روی چونه ی ظریفت قرار داد و مجبورت کرد به چشماش نگاه کنی .
غرقه چشمای همدیگه بودین که سانزو نگاهش رو به طرف لبات سوق داد ، منظورش رو فهمیدی و سرت رو دوباره با دونات ها مشغول کردی ، در حالی که با یک دست دوناتی رو توی سینی میزاشتی با اونیکی دستت موهای سانزو رو بهم ریختی
"آفرین پسره خوب بیا بریم دونات بخوریم"
سانزو که متوجه مخالفت معشوقهاش برای بوسه شده بود کمی دلخور بود اما کی بود که پیش عزیز ترین آدم زندگیش حس ناراحتی کنه؟
سینی به دست به سمت کاناپه رو به روی تلویزیون رفتی و منتظرش موندی تا بیاد و باهم فیلم تماشا کنید .
دوناتی رو توی دهنت گذاشتی که گوشه ی لبت با شکلات تزئین شد ، حواست به تلویزیون بود پس متوجه ی شکلات گوشه لبت نشدی ؛ در همین هین سانزو دستش رو روی گوشه ی لبت کشید و لب آغشته به شکلاتت رو با انگشت تمیز کرد ، انگشتش رو توی دهنش گذاشت و شکلاته روی انگشتش رو مزه کرد
"شاید لازم نبود انقد شکلات به دوناتا بزنی عزیزم"
------
مدیونید فک کنید از درد پریودی دارم میمیرم و برای همین هیچی به مغزم نرسید و ی چرتی نوشتم
-----
روی میز ناهارخوری توی آشپزخونه نشسته بودی ، بوی دلانگیز شیرینی دونات خونه رو تسخیر کرده بود .
تو و معشوقهات درحال پخت شیرینی مورد علاقت بودین...البته بهتره بگم تو فقط داشتی نگاه میکردی!
سانزو در حالی که کله حواسش به روغن و دونات های درحاله سرخ بود جذاب تر به نظر میرسید ، شاید این همون دلیلی بود که تمام مدت بهش خیره شده بودی .
"تقریبا تمومه ، تو نمیخوای بری مواد روش رو آماده کنی؟"
با این حرفش از دنیای زیبایی هاش دل کندی و از روی میز بلند شدی ، مشغول آماده کردن سس شکلات و مخلفاتی که برای تزئین دونات لازم بود شدی .
و زمانی که تمام حواست به کارت بود این سانزو بود که حالا در دنیای خودش سر میکرد و بهت خیره شده بود .
"اینم از این ، سانزو! دونات هارو بیار"
داشتی دونات هارو توی سس شکلات میزدی که دستی روی شونه ات قرار گفت ، مطمئن بودی دست سانزو عه پس کار خاصی انجام ندادی ؛ سانزو دستش رو روی چونه ی ظریفت قرار داد و مجبورت کرد به چشماش نگاه کنی .
غرقه چشمای همدیگه بودین که سانزو نگاهش رو به طرف لبات سوق داد ، منظورش رو فهمیدی و سرت رو دوباره با دونات ها مشغول کردی ، در حالی که با یک دست دوناتی رو توی سینی میزاشتی با اونیکی دستت موهای سانزو رو بهم ریختی
"آفرین پسره خوب بیا بریم دونات بخوریم"
سانزو که متوجه مخالفت معشوقهاش برای بوسه شده بود کمی دلخور بود اما کی بود که پیش عزیز ترین آدم زندگیش حس ناراحتی کنه؟
سینی به دست به سمت کاناپه رو به روی تلویزیون رفتی و منتظرش موندی تا بیاد و باهم فیلم تماشا کنید .
دوناتی رو توی دهنت گذاشتی که گوشه ی لبت با شکلات تزئین شد ، حواست به تلویزیون بود پس متوجه ی شکلات گوشه لبت نشدی ؛ در همین هین سانزو دستش رو روی گوشه ی لبت کشید و لب آغشته به شکلاتت رو با انگشت تمیز کرد ، انگشتش رو توی دهنش گذاشت و شکلاته روی انگشتش رو مزه کرد
"شاید لازم نبود انقد شکلات به دوناتا بزنی عزیزم"
------
مدیونید فک کنید از درد پریودی دارم میمیرم و برای همین هیچی به مغزم نرسید و ی چرتی نوشتم
۱۴.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.