از این رسوب غصه گریزی نیست

از این رسـ.ـوب غُصـ.ـه گریزی نیست...
از این حجم انـ.ـدوه راه فراری نیست...
هیچ‌کس نخواهد فهمید چقدر در تنـ..ـهایی اشـ.ـک ریخته ای،
هیچ‌کس د.ر.دت را نخواهد فهمید!
فرامـ.ـوش نکن،
انسان ها از میان آن چیزهایی که برایشان تشـ.ـریح میکنی تصمیم میگیرند کدام را بفهمند و کدام را نه، تو هیچگاه نمیتوانی د.ر.د و رنـ..ـج و غـ.ـصه را برایشان تـ.ـشریح کنی
اینها مـ.ـیراثِ توست، برای خودت!
دیدگاه ها (۰)

نمیدانم چه میخواهم بگویمزبانم در دهان باز بسته استدر تنگ قفس...

با صدای هر باران حال قلبم عجیب است...

the heart wants what it wants...

کجاست بارشی از ابر مهـربان صدایت ؟ که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط