"لبخندش هنوزم میدرخشید ولی قسم به همون خنده ها که نفس کشی
حواسش نبود وقتی سیگارم داشت طعم بوسه های خیسشو دود میکرد،اون با گرمای بغلهامون شکستم داد و اینجا جاییه که نقطه قرار میگیره.نقطهی پایانی من؟پایانی برای اسلحهای که متعلق به من بود و بالاخره به سمت قلبم نشونه گرفته شد!اسلحهای که برای اون ساخته بودم...ولی براش کافی نبود،مگه نه؟
شاید فقط باید قلبم رو بهش تقدیم میکردم که نفسشو بگیره؟شایدم نه...اما مینویسم که بخونی الههی پرستیدنی من!من هنوزم بوی نعناع و نفس خنکتُ توی ریههام حس میکنم،اما الان وقت خراب کردن عطر مست کنندت نیست،وقت روبه رو شدن با ترسهاست.
وقت غیب شدنه....."
|جئون جونگکوک،۲۳ دسامبر۲۰۲۰|
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.