چقدر قشنگ می گفت:
چقدر قشنگ می گفت:
«خیلی خسته ام، سی سال است
که نخوابیده ام،
اما دیگر نمی خواهم بخوابم
من در چشمان خود نمک میریزم
که پلک هایم جرأتِ بر هم آمدن
نداشته باشد تا نکند در غفلتِ من
آن طفلِ بی پناه را سر ببرند»
#مرد_میدان
«خیلی خسته ام، سی سال است
که نخوابیده ام،
اما دیگر نمی خواهم بخوابم
من در چشمان خود نمک میریزم
که پلک هایم جرأتِ بر هم آمدن
نداشته باشد تا نکند در غفلتِ من
آن طفلِ بی پناه را سر ببرند»
#مرد_میدان
۵.۵k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.