شب بود
شب بود
ویو ات
جین گفت که بشینم تا خودش غذا درست کنه
داشتیم بازی میکردیم که جین صدامون زد
جین:بیاید شام حاضره
رفتیم نشستیم سر سفره
کوک:هیونگ مثل همیشه خیلی عالی درست کردی
جین:نوش جونتون..... ات لیوانمو میدی
ات:اوکی
جین:ممنون
اعضا همشون تشکر کردن و رفتن
5 ژانوی
ات: جین من خیلی استرس دارم
جین:هیشششش هیچی نیست فقط یه عمل سادس
ات: اوففف اوکی بریم
جین:باشه
ات و جین رفتن بیمارستان
دکتر:سلام خیلی خوش اومدین.....خانم ات چند تا سوال هست که باید ازوون بپرسم ؟
ات: بفرمایید
دکتر: اخرین بار چی خوردین
ات:امـــــم بستنی
دکتر: ساعت چند
ات:دو ساعت پیش
دکتر: خوبه پرستار شما رو به اتاقتون میرن
ات:چرا اتفاقی افتاده
دکتر:نه چون فردا عملتون هست باید تا فردا تحت نظر باشین
ات:ممنون
جین:ممنون اقای دکتر
خلاصه فردا روز جراحی
ات :جین ببین من خیلی دوستت دارم اونقدر بیشتر که نمیتونی تصور هم کنی
جین:منم عزیزم برات دعا میکنم امیداورم زود بیای پیشم
ات و جین همو بوسیدن
پرستارا ات رو بردن داخل اتاق عمل
(نکته :اعضا هم توی بیمارستان بودن)
جیهوپ:جین بیا بشین میخوام 3 ساعت اونجا وایسی
جین: ب..باشه
خبرنگارا اومدن بودن و هی از جین سوال میپرسیدن اون سوالا باعث میشد جین استرس بگیره
خبرنگار : اقای جین اگه عمل موفقیت امیز نبود چیکار میکنید ؟ و..
بادیگار ها:خانم برید عقب
جین بلند شد و گفت: اگه این خبر رو انتشار کنید ازتون شکایت میکنم برای اینکه این یه
مسئله شخصیه فهمیدن (اخرش با داد)
خبر نگارا رفتن
کوک:جین اروم باش
3 و نیم ساعت گذشت جین خیلی ترسیده بود
تا اینکه دکتر اومد
جین و اعضا: اقای دکتر عمل پطور بود ات حالش چطوره ؟
ویو ات
جین گفت که بشینم تا خودش غذا درست کنه
داشتیم بازی میکردیم که جین صدامون زد
جین:بیاید شام حاضره
رفتیم نشستیم سر سفره
کوک:هیونگ مثل همیشه خیلی عالی درست کردی
جین:نوش جونتون..... ات لیوانمو میدی
ات:اوکی
جین:ممنون
اعضا همشون تشکر کردن و رفتن
5 ژانوی
ات: جین من خیلی استرس دارم
جین:هیشششش هیچی نیست فقط یه عمل سادس
ات: اوففف اوکی بریم
جین:باشه
ات و جین رفتن بیمارستان
دکتر:سلام خیلی خوش اومدین.....خانم ات چند تا سوال هست که باید ازوون بپرسم ؟
ات: بفرمایید
دکتر: اخرین بار چی خوردین
ات:امـــــم بستنی
دکتر: ساعت چند
ات:دو ساعت پیش
دکتر: خوبه پرستار شما رو به اتاقتون میرن
ات:چرا اتفاقی افتاده
دکتر:نه چون فردا عملتون هست باید تا فردا تحت نظر باشین
ات:ممنون
جین:ممنون اقای دکتر
خلاصه فردا روز جراحی
ات :جین ببین من خیلی دوستت دارم اونقدر بیشتر که نمیتونی تصور هم کنی
جین:منم عزیزم برات دعا میکنم امیداورم زود بیای پیشم
ات و جین همو بوسیدن
پرستارا ات رو بردن داخل اتاق عمل
(نکته :اعضا هم توی بیمارستان بودن)
جیهوپ:جین بیا بشین میخوام 3 ساعت اونجا وایسی
جین: ب..باشه
خبرنگارا اومدن بودن و هی از جین سوال میپرسیدن اون سوالا باعث میشد جین استرس بگیره
خبرنگار : اقای جین اگه عمل موفقیت امیز نبود چیکار میکنید ؟ و..
بادیگار ها:خانم برید عقب
جین بلند شد و گفت: اگه این خبر رو انتشار کنید ازتون شکایت میکنم برای اینکه این یه
مسئله شخصیه فهمیدن (اخرش با داد)
خبر نگارا رفتن
کوک:جین اروم باش
3 و نیم ساعت گذشت جین خیلی ترسیده بود
تا اینکه دکتر اومد
جین و اعضا: اقای دکتر عمل پطور بود ات حالش چطوره ؟
۱۲.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.