شاید نفسگیرترین زیبایی را زنان وقتی دارند که مردی را پناه
شاید نفسگیرترین زیبایی را زنان وقتی دارند که مردی را پناه می دهند در معبد تن خود. بعد از تنانگی، زمانی که مرد رها شده از همه دردها و رنج ها، کودکی سرخوش است و پنهان می شود در خاک مقدس تن زن. در این حال، خوب که نگاه کنی، زنان خود اغلب غمگینند، یا ساکت، یا ساکت و غمگین. انگار که به نیکی دریافته اند سهمشان از این دنیا همین است، همین صخره شدن در مسیر تندباد. همین پناه بودن و نجات آدمیزاد گم شده در خود. زنان، چراغ های دریایی اقیانوس خلقتند، با نوری به بهای جان. نشانه های زیبایی بر مسیر. زن اگر نبود، همین تن ساده زن، کتف برهنه زن اگر نبود، استخوان ترقوه و انحناهای نفسگیر زن اگر نبود، اعجاز بوسه اگر حذف می شد از دنیا، جهنمی که مقیمش هستیم از این هم که هست داغ تر می شد.
همین شکوه عزیز تنانگی را انگار برخی مردها خوب درک نمی کنند، نه که نخواهند، شاید مغز ساده مرد تحلیل پیچیدگی رابطه ای شورانگیز را بلد نیست. زن اما نه فقط با تن، که با همه جان خود پا به این وادی مقدس می گذارد، که او بی که بداند یا بخواهد پیامبری برگزیده است بر بلندای مناره های تن. و مردی که به درک آیین عبادت تن با تن رسیده باشد، مقیم سرخوش بهشت است در دوران امتداد دوزخ. خود به قدر بوسه ای اگر مجال باشد، یا شبی، یا عمری.
مرد ابر بود، در اسفند دلگیر. رسید به زن، خاک تن زن کویر بود. ابر دلش گرفت و بارید، باهار شد....
همین شکوه عزیز تنانگی را انگار برخی مردها خوب درک نمی کنند، نه که نخواهند، شاید مغز ساده مرد تحلیل پیچیدگی رابطه ای شورانگیز را بلد نیست. زن اما نه فقط با تن، که با همه جان خود پا به این وادی مقدس می گذارد، که او بی که بداند یا بخواهد پیامبری برگزیده است بر بلندای مناره های تن. و مردی که به درک آیین عبادت تن با تن رسیده باشد، مقیم سرخوش بهشت است در دوران امتداد دوزخ. خود به قدر بوسه ای اگر مجال باشد، یا شبی، یا عمری.
مرد ابر بود، در اسفند دلگیر. رسید به زن، خاک تن زن کویر بود. ابر دلش گرفت و بارید، باهار شد....
۵۱.۶k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.