یه جا نوشته بود:
یه جا نوشته بود:
من افتادم ته چاهِ ۵متری!
تو واسم طناب ۳ متری انداختی !
بگم نیستی دروغ گفتم
بگم هستی کافی نیست !…
••
اوایل فصل دوم یادمه تو یکی از کپشن هام نوشتم که
فرید هنوز هم ترس ازدست دادن سیرانو داره و
تا همیشه هم این حس باهاش میمونه ..
البته که اونموقع نمیدونستم درآینده قراره چه چیزهایی
فراتر از تصوراتمون بهمون نشون بدن..
اما از فریدی که فصل اول نشونمون داده بودن
من اینو فهمیده بودم ..
این فصل هم همون اوایلش متاسفانه ازدستش داد
و برای بدست اوردنش هنوز راه ها داره که بره ..
نباید باردوم اینجوری میشد اما حالا که شده چاره ای نیست.
«تو توی رویاهای سیران نیستی!»
بارِ معنایی این جمله توی داستان ما انقدر زیاده
که نمیدونم سرِ طنابو ازکجا بگیرم و به کجا ختمش کنم
تا منظورمو برسونم؛ برای همین به یه دیالوگ سیران
بسنده میکنم :« هم رویاهامو ازم دزدید و هم اجازه نداد
باخودش رویاهای جدید بسازم..»
برای همین تا فرید تو زندگی سیران باشه
برعکسش ممکن نیست” طبق حرف خودش ..
اما باید خلاف اینو بهمون نشون بدن :)!
تو می تونی بهم بگی بذارش کنار
اما نمی تونی بگی دوستش نداشته باش...
حتی نمی تونی بپرسی با وجود همه بدیایی که کرد
چرا باز دوستش دارم؟
می دونی این دوتا هیچ ربطی به هم ندارن.
شبیه دلی که شکسته اس اما تنگ،
شبیه خاطره ای که تلخه اما عزیز،
شبیه رویایی که کوتاهه اما شیرین
دوست داشتن همینه؛
یه حس ساده و بی دلیله...
از عشقای بزرگ حرف نمیزنم
از یه حس ناخودآگاه، یه هیجان شیرین میگم!
شاید بگی یه روز تموم میشه
آره شاید.
ولی تا اون روز نمی تونی بگی
دوستش نداشته باش
برای همین نمیتونم به سیران بگم فریدو دوست نداشته باش
یا برعکس به فرید بگم که سیرانو دوست نداشته باش..❤️🩹
اهنگ جدید حامیم بطور عجیبی سیفرو خلاصه میکنه ..
من افتادم ته چاهِ ۵متری!
تو واسم طناب ۳ متری انداختی !
بگم نیستی دروغ گفتم
بگم هستی کافی نیست !…
••
اوایل فصل دوم یادمه تو یکی از کپشن هام نوشتم که
فرید هنوز هم ترس ازدست دادن سیرانو داره و
تا همیشه هم این حس باهاش میمونه ..
البته که اونموقع نمیدونستم درآینده قراره چه چیزهایی
فراتر از تصوراتمون بهمون نشون بدن..
اما از فریدی که فصل اول نشونمون داده بودن
من اینو فهمیده بودم ..
این فصل هم همون اوایلش متاسفانه ازدستش داد
و برای بدست اوردنش هنوز راه ها داره که بره ..
نباید باردوم اینجوری میشد اما حالا که شده چاره ای نیست.
«تو توی رویاهای سیران نیستی!»
بارِ معنایی این جمله توی داستان ما انقدر زیاده
که نمیدونم سرِ طنابو ازکجا بگیرم و به کجا ختمش کنم
تا منظورمو برسونم؛ برای همین به یه دیالوگ سیران
بسنده میکنم :« هم رویاهامو ازم دزدید و هم اجازه نداد
باخودش رویاهای جدید بسازم..»
برای همین تا فرید تو زندگی سیران باشه
برعکسش ممکن نیست” طبق حرف خودش ..
اما باید خلاف اینو بهمون نشون بدن :)!
تو می تونی بهم بگی بذارش کنار
اما نمی تونی بگی دوستش نداشته باش...
حتی نمی تونی بپرسی با وجود همه بدیایی که کرد
چرا باز دوستش دارم؟
می دونی این دوتا هیچ ربطی به هم ندارن.
شبیه دلی که شکسته اس اما تنگ،
شبیه خاطره ای که تلخه اما عزیز،
شبیه رویایی که کوتاهه اما شیرین
دوست داشتن همینه؛
یه حس ساده و بی دلیله...
از عشقای بزرگ حرف نمیزنم
از یه حس ناخودآگاه، یه هیجان شیرین میگم!
شاید بگی یه روز تموم میشه
آره شاید.
ولی تا اون روز نمی تونی بگی
دوستش نداشته باش
برای همین نمیتونم به سیران بگم فریدو دوست نداشته باش
یا برعکس به فرید بگم که سیرانو دوست نداشته باش..❤️🩹
اهنگ جدید حامیم بطور عجیبی سیفرو خلاصه میکنه ..
۸.۷k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.