استوری عاشقانه ای خدا
ای خدا قسم به عشقو به همین♪ حال پریشون به وفای عاشقونو به صفای چشم گریون دیگه طاقتم تمومه دیگه فرصتی نمونده واسه ی عشقو عبادت ای خدا قسم به رازم که♬ ازت نبوده پنهون به تموم اشک چشمام به♪ همین شام غریبون دیگه طاقتم تمومه دیگه نیست صبرو قراری آخ چه♬♬ روزو روزگاری مگه ما رو دوست نداری ای خدا کجای کاری ای♬ خدا♪ ای خدا ای خدا روزگارمون خزون♬
#هایده
میخواستم خودم را پرت کنم گوشه
و کنارِ زندگی اش تا هرزگاهی خاکِ دلم را بتکاند.
خودم را بچسبانم گوشه ی پیراهنش
تا همیشه همراهش بمانم.
چایِ عصرانه اش باشم ؛
خستگی هایش را روی شانه هایم بتکاند.
خیالِ شبهایش باشم به وقتِ دلتنگی هایِ گاه و بی گاه اش؛
کاغذِ کوچکی داخلِ جیب هایش باشم که هرکجا میرود من را یادش بماند.
چشم هایِ زیبایش باشم تا با من ببیند ؛
با من بخندد ؛
با من گریه کند.
یا که دست هایش ؛
با من بنشیند ؛
با من بلند شود ؛
عصایِ تنش باشم.
موهای پریشانش باشم
دست بکشد گاهی روی تنِ تنهایی ام.
هیچ نبودم جز دورترین غریبه ی موجودِ دنیایش!
#هایده
میخواستم خودم را پرت کنم گوشه
و کنارِ زندگی اش تا هرزگاهی خاکِ دلم را بتکاند.
خودم را بچسبانم گوشه ی پیراهنش
تا همیشه همراهش بمانم.
چایِ عصرانه اش باشم ؛
خستگی هایش را روی شانه هایم بتکاند.
خیالِ شبهایش باشم به وقتِ دلتنگی هایِ گاه و بی گاه اش؛
کاغذِ کوچکی داخلِ جیب هایش باشم که هرکجا میرود من را یادش بماند.
چشم هایِ زیبایش باشم تا با من ببیند ؛
با من بخندد ؛
با من گریه کند.
یا که دست هایش ؛
با من بنشیند ؛
با من بلند شود ؛
عصایِ تنش باشم.
موهای پریشانش باشم
دست بکشد گاهی روی تنِ تنهایی ام.
هیچ نبودم جز دورترین غریبه ی موجودِ دنیایش!
۴.۸k
۰۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.