پارت

پارت ۱۷🥲
خواب یا واقعیت؟ 🌚💙
در پارت قبل خوندید رو شونه های ته خوابم برد🥲
ته اون لحظه : میدونستم خوابش میبره( با لبخند ) 💙
من و جوری که انگار عروسکم بلند کرد❤️‍🩹
رفتیم داخل نامی بدبخت اومده بود اب بخوره تعجب کرد و گفت : هی ته کمک میخوای بنظر سبک نمیاد؟
کوک که اون پایین نشسته بود پای تلویزیون گفت: کمک نمیخوای؟
ته : نه از عروسکم سبک تره و خندید🙂
من و گذاشت رو تختم و پتو کشید روم🌚
صبح شود.....
با حس خیلی بدی بیدار شدم دست و صورتم و شستم و مسواک زدم اومدم برم صبحونه 🧇☕
ولی همین که پام رو روی اولین پله گذاشتم چشمام سیاهی رفت و نفهمیدم چی شد( بیهوش شدم ) 🥲
نامجون در گوش جیسو که کنارش بود : جیسو یونا یونا...
جیسو : یونا که چیزی... همینجا حرفش و قط کرد و داد زد یونا ااااا ❤️‍🩹
ته و ایسا بدو اومدن سمتن 🌚
نامی که مثلا اروم گفت که ته نفهمه زد تو سرش و گفت خاک به سرم 🤦🏼‍♂️🤦🏼‍♂️🤦🏼‍♂️🤦🏼‍♂️
ته : یونااا
لیسا : یونا یونا عزیزم خوبی؟
و موهام و زد کنار که متوجه شد مثل کوره داغ شدم 🔥
لیسا به ته : ته فکنم یونا طب داره یه لحظه دست بزار رو پیشونیش 🙃😢
ته که این کار و کرد با بغض گفت یوناااا ❤️‍🩹
پارت بعد ۲۰ لایک و نظرم بدید ❤️‍🔥
دیدگاه ها (۰)

خب خب 💜 یا 💙 یا 💛بگید ببینم💗

وضعیت من در حال حاضر😀😔😗هعب😔😔#نه_به_مدرسه😗

خب گایز عضو یه کمپانی مجازی شدم🙂ایدیش 👈🏻https://wisgoon.com/...

بگو ببینم🥲💚#ادیت_خودم #وایب_سبز

بهترین دوستی ها پارت ۲و شروع کرد به فیزیک درس دادن زنگ تفریح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط