گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ

گر بزنندم به تیغ، در نظرش بی‌دریغ

دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست

گر برود جان ما در طلب وصل دوست

حیف نباشد، که دوست دوست تر از جان ماست
دیدگاه ها (۰)

شمع از تیغ زبان خود بود درزیر تیغزینهار از آفت تیغ زبان آگاه...

گل من ! تیغ غم از طاقت من تیزتر استنازنین ! امشب این قصه غم ...

قهوه قاجار را بی خود شلوغش کرده اندتیغ تیز آن نگاهت بیشتر عا...

هی لعنتی... اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ... شاید عاشقت بو...

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟یا چو من هجر تو را هیچ گرف...

در حسرتم که با تو دمی گفت و گو کنمشاید به سحر عشق، ترا زیر و...

در حسرتم که با تو دمی گفت و گو کنمشاید به سحر عشق، ترا زیر و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط