مدتی بود در کافهی یک دانشگاه کار میکردم و شب رو هم همون
نرو بعدی
💗💗 آنقدر نیامدی که از بهار
💗💗 آنقدر نیامدی که از بهار و آغوش هایش جا ماندیم از خیابان های خیس... و اتفاق هایش نگذشتیم به کافه ها به قهوه ها به فال ها به بغض ها به خنده ها به خنده ها نرسیدیم ، ما پشت دلتنگیها ایستادیم و برای دوست داشتن هایمان های های سکوت کردیم...💗💗