یک وقتایی خسته میشی از زیر و کردن گذشته
یک وقتایی خسته میشی از زیر و کردن گذشته
از مرور خاطرات ،که هربار با یادآوریشون
هری دلت میریزه ،دلت تنگ میشه و چشمات بارونی میشه
یک وقتایی پیش خودت فکر می کنی آلزایمر چه نعمت شیرینیه هاا،بعد بی خیال همه ی فکر و خیال ها، یه نسکافه ی داغ درست می کنی میشینی پشت پنجره خیره میشی به آسمون . به ابرای سفید و به پرنده هایی که تا بی نهایت پر می کشن
بعد فکر می کنی کاش یه پرنده بودی اوج میگرفتی و کنده میشدی از این زمین خاکی ..
اون وقت دیگه دلت هیچ وقت نمی ریخت
نمی گرفت ،نمی شکست
چشمات هیچ وقت بارونی نمیشد و صدای خندت میپیچید تو آسمونا
کار سختی نیست
بیا پرنده بشیم و اوج بگیریم
زندگی با بی خیالی طعم ملسی داره
باور کن آلزایمر گاهی یه نعمته
از مرور خاطرات ،که هربار با یادآوریشون
هری دلت میریزه ،دلت تنگ میشه و چشمات بارونی میشه
یک وقتایی پیش خودت فکر می کنی آلزایمر چه نعمت شیرینیه هاا،بعد بی خیال همه ی فکر و خیال ها، یه نسکافه ی داغ درست می کنی میشینی پشت پنجره خیره میشی به آسمون . به ابرای سفید و به پرنده هایی که تا بی نهایت پر می کشن
بعد فکر می کنی کاش یه پرنده بودی اوج میگرفتی و کنده میشدی از این زمین خاکی ..
اون وقت دیگه دلت هیچ وقت نمی ریخت
نمی گرفت ،نمی شکست
چشمات هیچ وقت بارونی نمیشد و صدای خندت میپیچید تو آسمونا
کار سختی نیست
بیا پرنده بشیم و اوج بگیریم
زندگی با بی خیالی طعم ملسی داره
باور کن آلزایمر گاهی یه نعمته
- ۴.۶k
- ۱۳ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط