فیک

#فیک
#نوازش_باد
Part⁴⁰



به سمت کسی ک پیشم بود اشاره کرد زیاد بهش توجه نکرده بودم
برگشتم ک ببینمش و بفهمم در آخر کیه!
این ک نامجونه
+حرومزاده چرا نامجونو گرفتیییییی
▪︎یاااا آروم اینطوری زیاد کیف نمیکنیما شنیدم از جیمین حامله ای!آخی نگران نباش بچه ی اون حروم لقمه(ببند در دهن تو مرتیکسهدشنشخثاشحتث)رو قبول میکنم
+خفه شووو
▪︎وای چ خشن(با خنده ی رو مخ)
+چی میخای؟
▪︎گفتم ک زنم شی،و جیمینو شکنجه کنم همین


بدون اینکه‌منتظر من وایسه رفت بیرون مرتیکه
بادیگارد هاش اومدن سمتم و دست و پامو باز کردن
وقتی رفتن بیرون با تمام سرعت رفتم پیش نامجون چیزی ک روی دهنش بودو  برداشتم
+نامجون(با گریه)حالت خوبه؟
^اره تو خوبی؟کاریت ک نکردن؟کی ترو گرفتن؟تو از کجا این مردو میشناسی؟
+اره خوبم،کاریمم نکردن و وقتی گرفتنم ک از دست جیمین فرار کردم و‌.
پرید تو حرفم
^تو چرا باید از دست جیمین فرار کنی هااا؟(با داد)
+تروخدا اروم باش من..من فقط نمیخاستم بچمو بندازم همین(با گریه)
فقط با چشم هایی پر از خشم‌نگاهم میکرد و هیچی نمی گفت برای همین‌خودم ادامه دادم
+یادته گفتم اون مرده توی بار تحدیدم کرد؟اون همونه دوباره اومده سراغم
^چی؟اته تو..
+بسه نامجون یکی داره میاد سریع دهنشو بستم و رفتم نشستم روی صندلی ک
دیدگاه ها (۲)

#فیک #نوازش_باد Part⁴¹ک در باز شد و مرده اومد تو▪︎دستاشو ببن...

#فیک #نوازش_باد Part⁴²+تو...تو چه طوری تونستی؟^فعلا این مهم ...

#فیک #نوازش_باد Part³⁹۴ ساعت بعدچشمامو به زور باز کردمتوی ی ...

#فیک #نوازش_باد part ³⁸●لطفا بیاید برای چکاپ رفتم و نشستم رو...

فیک عشق ابدی

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط