part

part 3
سایه تو

ویو یون هی

(ساعت ۷ بود با سر درد بدی بیدار شدم و رفتم پایین دیدم مامانم تو آشپزخونه هس آروم از پشت بغلش کرد)

م.ی:بیدار شدی دخترم

یون هی:اوهوم،مگه پیشه با این بوی غذای خوب شما خوابید مامان خانم؟

م.ی:دروغ نگو،باز سرت درد میکنه

ولش کردم

یون هی:آره مامان سرم داره میترکه از درد

م.ی:دخترم خوب اینجوری که نمیشه یه سر به دکتر بزن

یون هی:نمیخوام مامان کلی کار ریخته سرم

م.ی:عزیز من سلامتیت مهم تره

یون هی:باشه مامان میرم یه چیزی بده بخورم قبل اینکه برم سرکار یه سر میزنم

م.ی:آفرین دخترم حالا بیا میزو بچین

یون هی:باشه(باخنده)

میزو چیدم و بعد اینکه یکم صبحونه خوردم رفتم بالا و یه کت سیاه با شلوار سیاه و نیم تنه سفیر با کفش پاشنه دار پوشیدم و موهامو بافتم و رفتم سرکار

منشی:وای سلام چقد دیر کردی،کلی آدم زنگ زده میدونی چقد دروغ گفتم و دس به سرشون کردم

یون هی:باشه بابا نفس بکش اومدم دیگه

منشی:هوفف باشه پس زود برو شروع کن به یکی یکیشون جواب بده

یون هی:باشه حلش میکنم

رفتم تو اتاق کارم نشستم و مشغول کار شدم

ویو جیمین
(تو شرکت بودم و داشتم کار می‌کردم که سائو اومد تو)

سائو:سلاممم

جیمین:تو اینجا چیکار میکنی؟

سائو:هیچ همینطوری اومدم با همسر آیندم حرف بزنم

جیمین:برو بیرون چرت و پرت نگو کار دارم

سائو:جیمی.....

جیمین:گفتم برو بیرون(به در اشاره کرد)

سائو:هوفف باشه بابا

رفت بیرون و چندمین گذشت که یکی از منشی اومد و گفت

منشی:سلام،همون وکیله که قرار بود باهاشون برای انجام کارهای شرکت قرارداد ببندین اومده

جیمین:عاها،بگو بیاد تو

ویو یون هی
(کارام تموم شد و قرار بود که با یه شرکتی قرار داد ببندم برای همین راه افتادم سمت شکرت چون از دفتر دور بود یک ساعتی طول کشید تا برسم بعد چندمین رسیدم و بعد هماهنگی با منشی گفت که برم تو)

یون هی:سلام

جیمین:سلام خواهش میکنم بفرمایین بشینین

یون هی:بله حتما ممنون

رفتیم نشستیم و.......

جیمین:چیزی میل دارین؟

یون هی:نه ممنون

جیمین:خوب پس بریم سراغ کارمون

یون هی:بله بفرمایین میشنوم

جیمین:خوب،ببینین تو شرکت ما همچی خوب پیش می‌رفت یعنی هنوزم خوب پیش میره ولی چند روز پیش با شریکم به مشکل پیش خوردیم و اون الان سهمشو فروخته و به اون کسی هم که فروخته به مشکل خوردیم چون اون میخواد اینجارو تبدیل به آپارتمان کنه و بخاطر همینم هست که شما الان اینجایین

یون هی:خوب پس کارتون یکم زیادی پیچیده شده

جیمین:بله درسته

میخواستم چیزی بگم که گوشیم زنگ خورد

یون هی:ببخشید یه لحظه

گوشی و جواب دادم و.........

(دوست یون هی که دکتره زنگ زده بود)

د:ر:سلام

یون هی:سلام خوبی؟

د.ر:زهرمار و خوبی تو مگه قول ندادی امروز میای برا معاینه به خدا قسم اگه تا ۱ ساعت دیگه اینجا نباشی خودم میام میکشمت

یون هی:الان نمیتونم بیام کار دارم

د.ر:ببین میام اونجارو رو سرت خراب میکنما

یون هی:باشه بابا قطع کن الان میام

د.ر:بخدا اگه منو بپیچونی کشتمت

یون هی:باشه دیگه گفتم میام گوشیو قط کردم و رفتم سمت جیمین و بعد اینکه یکم دیگه حرف زدیم از شرکت رفتم بیرون و بعد چند مین رسیدم مطب بلاخره بعد کلی غر غر کردن کلی برام آزمایش توست و ازم آزمایش گرفتن و بعد به برگه ها نگاه کرد و بعد چندمین به من زل زد

یون هی:چیزی شده؟

د.ر:.............



کپی ممنوع❌️❌️
دیدگاه ها (۱۶۰)

part 4سایه تو د.ر:اَه یون هی من از دست تو چیکار کنم؟یون هی:چ...

part 5سایه تو یون هی:الو جون یو:سلام یون هی:سلام ببخشید شما؟...

part 2سایه تو یه آقایی هس از حق نگذریم جذابم بود بلند شدم و....

part 1اسم فیک:سایه توشخصیت های اصلی پارک جیمین:سن:۲۷شغل:رئیس...

نام فیک: عشق مخفیPart: 47ویو ات*جی. واقعا؟ات. علائمش رو دارم...

خرگوش قاتلپارت۷ویو کوک:کارای شرکت رو انجام میدادم که بابام ز...

پارت چهلو ششسلام مامان من برگشتممامانم:سلام نفس مامان خوشبرگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط