part 4
part 4
سایه تو
د.ر:اَه یون هی من از دست تو چیکار کنم؟
یون هی:چیشده بگو جون به لبم نکن
د.ر:یعنی تو خودت نمیدونی؟
یون هی:من مگه دکترم از کجا باید بدونم بگو دیگه جون به لبم نکن دختر
د.ر:یعنی تو نمیدونستی تو تخمدانت کیست داری؟
یون هی:چ...چی؟
د.ر:ببین تو تخمدانت کیست داری که روبه رشته و الانم خیلی رشت کرده باید سریعتر عمل کنی وگرنه ممکنه به بیماری های بدی تبدیل بشه
یون هی:خوب،یعنی با عمل همچی حل میشه؟
د.ر:آره ولی......
یون هی:ولی چی؟
د.ر:دیگه نمیتونی بچه دار شی
با این حرفی که زد انگار دنیا رو سرم خراب شد
یون هی:یعنی چی که نمیتونم بچه دار شم
اومد پیشم نشست و دستمو گرفت
د.ر:ببین عزیزم اگه قبل اینکه عمل کنی بچه دار شی که هیچ ولی اگه عمل کنی و بعدش بخوای بچه دار شی واقعا هیچ جوره ممکن نیس
یون هی:چی میگی تو مگه ازدواج الکیه که همینطوری یکیو پیدا کنم و بگم ببخشید میشه با من ازدواج کنی؟
د.ر:من نمیگم که ازدواج الکیه ولی خوب اگه زودتر بچه دار نشی دیگ نمیتونی هیچوقت مادر بشی؟
یون هی:نمیتونم عمل کنم
د.ر:یعنی چی که نمیتونم عمل کنم میخوای بمیری تو دختر بخدا یکاری نکن به مامانت بگم خودتم میدونی که اگه به مامانت بگم مجبورت میکنه به زور عمل کنی
یون هی:تو الان داری منو تهدید میکنی؟
د.ر:آره اصن تهدید میکنم چون نمیخوام بلایی سرت بیاد
یون هی:بمیرم بهتر از اینکه که بدون عشق ازدواج کنم و بچه دار شم یا عمل کنم و بچه دار نشم
د.ر:دیگه از من گفتن دو راه بیشتر نداری یا باید عمل کنی یا ازدواج
بدون اینکه چیزی بگم پاشدم و از مطب رفتم بیرون و شروع کردم تو پارک قدم زدن با حسرت به بچه هایی که کنار مادرشون با شوق و ذوق بازی میکنن نگاه کردن واقعا راسته که آدم وقتی یه چیزی رو از دست میده بیشتر بهش وابسته میشه و بیشتر میخواد اونو داشته باشه انگار کل دنیا رو سرم آوار شده بود دلم میخواست برم خونه و مامانمو بغل کنم و تا دلم میخواد گریه کنم ولی از یه طرف دیگه نمیخواستم کسی موضوع رو بدونه حس میکردم الاناس که دیگه دیوونه بشم تو همین فکر خیالا بودم که یکی دستمو گرفت
د.ف:خاله گل میخری؟
یون هی:چی؟
د.ف:میگم گل میخری خاله ترو خدا بخر مامانم مریضه و باید عملش کنن تا خوب شه ترو خدا
یون هی:باشه عزیزم من همه گلاتو میخرم
د.ف:واقعا(باذوق)
یون هی:اوهوم واقعا
گل رو خریدم و دوباره به راه رفتن ادامه دادم
ویو جیمین
(کارام تموم شد و کم کم راه افتادم سمت خونه و بعد چندمین رسیدم و رفتم بالا تو اتاق و یه دوش بیست دیقه ای گرفتم و اومدم بیرون و بعد خشک کردن موهام لباسمو پوشیدم و رفتم پایین از قفسه یه نودل برداشتم و پختم تا نودل اماده شه یادم افتاد که باید به یکی زنگ بزنم گوشیو برداشتم و زنگ زدم
ویو یون هی
(چندساعتی بود که بدون هیچ کاری همینطوری داشتم تو کوچه ها قدم میزدم که گوشیم زنگ خورد جواب دادمو..........
کپی ممنوع❌️❌️
سایه تو
د.ر:اَه یون هی من از دست تو چیکار کنم؟
یون هی:چیشده بگو جون به لبم نکن
د.ر:یعنی تو خودت نمیدونی؟
یون هی:من مگه دکترم از کجا باید بدونم بگو دیگه جون به لبم نکن دختر
د.ر:یعنی تو نمیدونستی تو تخمدانت کیست داری؟
یون هی:چ...چی؟
د.ر:ببین تو تخمدانت کیست داری که روبه رشته و الانم خیلی رشت کرده باید سریعتر عمل کنی وگرنه ممکنه به بیماری های بدی تبدیل بشه
یون هی:خوب،یعنی با عمل همچی حل میشه؟
د.ر:آره ولی......
یون هی:ولی چی؟
د.ر:دیگه نمیتونی بچه دار شی
با این حرفی که زد انگار دنیا رو سرم خراب شد
یون هی:یعنی چی که نمیتونم بچه دار شم
اومد پیشم نشست و دستمو گرفت
د.ر:ببین عزیزم اگه قبل اینکه عمل کنی بچه دار شی که هیچ ولی اگه عمل کنی و بعدش بخوای بچه دار شی واقعا هیچ جوره ممکن نیس
یون هی:چی میگی تو مگه ازدواج الکیه که همینطوری یکیو پیدا کنم و بگم ببخشید میشه با من ازدواج کنی؟
د.ر:من نمیگم که ازدواج الکیه ولی خوب اگه زودتر بچه دار نشی دیگ نمیتونی هیچوقت مادر بشی؟
یون هی:نمیتونم عمل کنم
د.ر:یعنی چی که نمیتونم عمل کنم میخوای بمیری تو دختر بخدا یکاری نکن به مامانت بگم خودتم میدونی که اگه به مامانت بگم مجبورت میکنه به زور عمل کنی
یون هی:تو الان داری منو تهدید میکنی؟
د.ر:آره اصن تهدید میکنم چون نمیخوام بلایی سرت بیاد
یون هی:بمیرم بهتر از اینکه که بدون عشق ازدواج کنم و بچه دار شم یا عمل کنم و بچه دار نشم
د.ر:دیگه از من گفتن دو راه بیشتر نداری یا باید عمل کنی یا ازدواج
بدون اینکه چیزی بگم پاشدم و از مطب رفتم بیرون و شروع کردم تو پارک قدم زدن با حسرت به بچه هایی که کنار مادرشون با شوق و ذوق بازی میکنن نگاه کردن واقعا راسته که آدم وقتی یه چیزی رو از دست میده بیشتر بهش وابسته میشه و بیشتر میخواد اونو داشته باشه انگار کل دنیا رو سرم آوار شده بود دلم میخواست برم خونه و مامانمو بغل کنم و تا دلم میخواد گریه کنم ولی از یه طرف دیگه نمیخواستم کسی موضوع رو بدونه حس میکردم الاناس که دیگه دیوونه بشم تو همین فکر خیالا بودم که یکی دستمو گرفت
د.ف:خاله گل میخری؟
یون هی:چی؟
د.ف:میگم گل میخری خاله ترو خدا بخر مامانم مریضه و باید عملش کنن تا خوب شه ترو خدا
یون هی:باشه عزیزم من همه گلاتو میخرم
د.ف:واقعا(باذوق)
یون هی:اوهوم واقعا
گل رو خریدم و دوباره به راه رفتن ادامه دادم
ویو جیمین
(کارام تموم شد و کم کم راه افتادم سمت خونه و بعد چندمین رسیدم و رفتم بالا تو اتاق و یه دوش بیست دیقه ای گرفتم و اومدم بیرون و بعد خشک کردن موهام لباسمو پوشیدم و رفتم پایین از قفسه یه نودل برداشتم و پختم تا نودل اماده شه یادم افتاد که باید به یکی زنگ بزنم گوشیو برداشتم و زنگ زدم
ویو یون هی
(چندساعتی بود که بدون هیچ کاری همینطوری داشتم تو کوچه ها قدم میزدم که گوشیم زنگ خورد جواب دادمو..........
کپی ممنوع❌️❌️
۵۰.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.