part 2
part 2
سایه تو
یه آقایی هس از حق نگذریم جذابم بود بلند شدم و.......
یون هی:ببخشید معذرت میخوام
جون یو(برادر بزرگ جیمین):نه خواهش میکنم این چه حرفیه من معذرت میخوام منم حواسم یه جای دیگه بود اصن ندیدمتون
یون هی:به هرحال ممنونم و معذرت میخوام،خدافظ
جون یو :خدافظ
بعد خدافظی کردن داشتم میرفتم که از شانس بدم بارون زد
یون هی:اَه لعنتی آخه تو این هوا وقت بارونه آخه من چرا انقد بدبختم
همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که یکی دستشو آروم گذاشت پشتم آروم زد بم برگشتم و دیدم همون پسره هس
جون یو:مثل اینکه به کمک نیاز دارین؟
یون هی:نه چیزی نیس خودم الان یه تاکسی میگیرم
جون یو:ولی تا وقتی تاکسی بیاد خیس آب میشی اگه برات مشکلی نیس من میتونم برسونمت
یکم مکث کردم و گفتم
یون هی:خوب......راستش ممنون میشم اگه این لطف رو در حقم بکنین
جون یو:این چه حرفیه خواهش میکنم بفرمایین ولی باید یکم راه بریم ماشین جلوتره
یون هی:اوک
یکم رفتیم و سوار ماشین شدیم و بعد چندمین رسیدیم خونه و
یون هی:خوب دیگه همینجاس ممنونم ازتون
داشتم پیاده میشدم که
جون یو:ببخشید میتونم اسمتونو بدونم
یون هی:بله حتما،یون هی هستم
جون یو:خوشبختم منم جون یو هستم
یون هی:همچنین
خدافظی کردم و پیاده شدم و رفتم تو خونه و نمیتونستم دوباره غرغرهای بابامو تحمل کنم پس یه راست رفتم تو اتاقم و چون سرم درد میکرد بعد عوض کردن لباسم و انجام روتینم خوابیدم
ویو جیمین
(دیدم داره شب میشه مامانم انقد زنگ زد که کشت منو رفتم خونه و زود حاضر شدم و راه افتادم سمت خونه مادر/پدرمون و بعد چندمین رسیدم و رفتم تو سائو با دیدنم اومد سمتم)
سائو:به به پسر خاله گرامی
جیمین:سلام(سرد)
دستمو گرفت
جیمین:چیکار میکنی؟
سائو:بیا بریم پیش بچه ها همه اونجا هستن
جیمین:نمیخوام حوصله ندارم
سائو:هوففف جیمین خواهش میکنم بیا داداشت هم اونجاس
جیمین:باشه دستمو ول کن خودم بلدم بیام
سائو:اوک،بیا
رفتم نشستم پیش جون یو
جون یو:به به مستر جیمین
جیمین:چطوری؟
جون یو:مرصی،بخوبیت برادر گرامی
جیمین:شکر
جون یو:چی شده حوصله نداری؟
جیمین:هیچ
جون یو:چرا داری دروغ میگی قشنگ معلومه که به زور مامان الان اینجا نشستی
جیمین:پس نکنه فک کردی به خواست خودمه؟
جون یو:معلومه که فهمیدم من داداشمو خوب میشناسم اون آدمی نیس که کنار دوس دختر قبلیش که بهش خیانت کرده به این راحتی بشینه قشنگ معلومه که به زور مامانه(منظورش سائو هس)
جیمین:خوبه که میدونی
چند ساعتی گذشت و همه مشغول دنس بودن و منم انقد خورده بودم که مست مست بودم میخواستم برم که سائو اومد سمتمو و منو پرت کرد رو مبل و نشست رو پاهام
جیمین:چیکار داری میکنی؟!
سائو:معلوم نیس؟
جیمین:سائو برو اونور سرم درد میکنه
سائو:خوب،منم اینهمه میخوردم سرم درد میگرفت
نزدیک لبام شد که زل زدم تو چشاش و گفتم
جیمین:حتی فکرشم نکن بین من و تو همچی خیلی وقت پیشه تموم شده
سائو:خوب میتونیم درستش کنیم
جیمین:نه نمیتونیم درستش کنیم اگه یادت باشه یبار بهت گفته بودم که هرکی از چشم من بیوفته دیگه افتاده
از پاهام بلندش کردم و پاشدم و رفتم از مامانم خدافظی کردم و بعد کلی سوال پیچ کردن بلاخره تونستم برم خونه چون مست بودم نتونستم ماشینو خودم برونم برا همین زنگ زدم به راننده و اومد دنبالم و راه افتادیم سمت خونه و بعد چندمین رسیدیم و رفتم بالا تو اتاق و یه دوش آب سرد گرفتم تا یکم به خودم بیام بعدش اومدم بیرون و بعد خشک کردن موهام و پوشیدن لباسم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم.
کپی ممنوع❌️❌️
سایه تو
یه آقایی هس از حق نگذریم جذابم بود بلند شدم و.......
یون هی:ببخشید معذرت میخوام
جون یو(برادر بزرگ جیمین):نه خواهش میکنم این چه حرفیه من معذرت میخوام منم حواسم یه جای دیگه بود اصن ندیدمتون
یون هی:به هرحال ممنونم و معذرت میخوام،خدافظ
جون یو :خدافظ
بعد خدافظی کردن داشتم میرفتم که از شانس بدم بارون زد
یون هی:اَه لعنتی آخه تو این هوا وقت بارونه آخه من چرا انقد بدبختم
همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که یکی دستشو آروم گذاشت پشتم آروم زد بم برگشتم و دیدم همون پسره هس
جون یو:مثل اینکه به کمک نیاز دارین؟
یون هی:نه چیزی نیس خودم الان یه تاکسی میگیرم
جون یو:ولی تا وقتی تاکسی بیاد خیس آب میشی اگه برات مشکلی نیس من میتونم برسونمت
یکم مکث کردم و گفتم
یون هی:خوب......راستش ممنون میشم اگه این لطف رو در حقم بکنین
جون یو:این چه حرفیه خواهش میکنم بفرمایین ولی باید یکم راه بریم ماشین جلوتره
یون هی:اوک
یکم رفتیم و سوار ماشین شدیم و بعد چندمین رسیدیم خونه و
یون هی:خوب دیگه همینجاس ممنونم ازتون
داشتم پیاده میشدم که
جون یو:ببخشید میتونم اسمتونو بدونم
یون هی:بله حتما،یون هی هستم
جون یو:خوشبختم منم جون یو هستم
یون هی:همچنین
خدافظی کردم و پیاده شدم و رفتم تو خونه و نمیتونستم دوباره غرغرهای بابامو تحمل کنم پس یه راست رفتم تو اتاقم و چون سرم درد میکرد بعد عوض کردن لباسم و انجام روتینم خوابیدم
ویو جیمین
(دیدم داره شب میشه مامانم انقد زنگ زد که کشت منو رفتم خونه و زود حاضر شدم و راه افتادم سمت خونه مادر/پدرمون و بعد چندمین رسیدم و رفتم تو سائو با دیدنم اومد سمتم)
سائو:به به پسر خاله گرامی
جیمین:سلام(سرد)
دستمو گرفت
جیمین:چیکار میکنی؟
سائو:بیا بریم پیش بچه ها همه اونجا هستن
جیمین:نمیخوام حوصله ندارم
سائو:هوففف جیمین خواهش میکنم بیا داداشت هم اونجاس
جیمین:باشه دستمو ول کن خودم بلدم بیام
سائو:اوک،بیا
رفتم نشستم پیش جون یو
جون یو:به به مستر جیمین
جیمین:چطوری؟
جون یو:مرصی،بخوبیت برادر گرامی
جیمین:شکر
جون یو:چی شده حوصله نداری؟
جیمین:هیچ
جون یو:چرا داری دروغ میگی قشنگ معلومه که به زور مامان الان اینجا نشستی
جیمین:پس نکنه فک کردی به خواست خودمه؟
جون یو:معلومه که فهمیدم من داداشمو خوب میشناسم اون آدمی نیس که کنار دوس دختر قبلیش که بهش خیانت کرده به این راحتی بشینه قشنگ معلومه که به زور مامانه(منظورش سائو هس)
جیمین:خوبه که میدونی
چند ساعتی گذشت و همه مشغول دنس بودن و منم انقد خورده بودم که مست مست بودم میخواستم برم که سائو اومد سمتمو و منو پرت کرد رو مبل و نشست رو پاهام
جیمین:چیکار داری میکنی؟!
سائو:معلوم نیس؟
جیمین:سائو برو اونور سرم درد میکنه
سائو:خوب،منم اینهمه میخوردم سرم درد میگرفت
نزدیک لبام شد که زل زدم تو چشاش و گفتم
جیمین:حتی فکرشم نکن بین من و تو همچی خیلی وقت پیشه تموم شده
سائو:خوب میتونیم درستش کنیم
جیمین:نه نمیتونیم درستش کنیم اگه یادت باشه یبار بهت گفته بودم که هرکی از چشم من بیوفته دیگه افتاده
از پاهام بلندش کردم و پاشدم و رفتم از مامانم خدافظی کردم و بعد کلی سوال پیچ کردن بلاخره تونستم برم خونه چون مست بودم نتونستم ماشینو خودم برونم برا همین زنگ زدم به راننده و اومد دنبالم و راه افتادیم سمت خونه و بعد چندمین رسیدیم و رفتم بالا تو اتاق و یه دوش آب سرد گرفتم تا یکم به خودم بیام بعدش اومدم بیرون و بعد خشک کردن موهام و پوشیدن لباسم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم.
کپی ممنوع❌️❌️
۴۰.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.