خیانت...
خیانت...
درخواستی...
پارت (1) 🫂🖇💔
نامی:من رفتم .. کاری نداری؟
هانا:ن برو کاری ندارم
نامی:کوچولوی بابا چی؟؟
هانا:نا خیر کوچولوهم کاری با باباش نداره
نامی:پس من رفتم خدافظ
هانا:برو به سلامت خدافظ
نامی رفت و هانا موند و اونوو ..
نامی ویو:/
رفتم شرکت قرار بود امروز بعد کارم برم پیش هیونوو
من با هیونوو ی ی ماهی میشه اماده شده بودم خیلی دختر خوبی بود ..
درسته من زن و بچه دارم ولی زندگی با هانا نمیدونم چرا دیگه برام تکراری شده و دوست دارم برم با یکی دیگه .. نمیدونم هنوز دوسش دارم یا ن؟
اگه بهش بگم با من بهم بزنه پس اونوو چی میشه؟؟
ولش کن بعدا ی فکری راجبش میکنم.
...
پرش زمانی به بعد از ظهر:/
اخیشششَ کارم تموم شد و الان میخواستم برم پیش هیونوو بهش زنگ زدم:
هیون:الو عشقم؟؟
نامی:سلام چطوری ؟؟کجایی؟
هیون:خونم تو کجایی؟
نامی:میخوام بیامپیشت
هیون:واقعا*ذوق* باش من منتظرم
نامی:باشه اومدم
...
تلفن و قطع کردم که یهو هانا زنگ زد:
نامی:الو؟
هانا:الو نامی کجایی؟
نامی:شرکتم
هانا:کی میای؟
نامی:شب دیر وقت میام شما منتظر من نمونین و بخوابین
هانا:*ناراحت*اوکی خدافظ
...
هانا:/وقتی گفت دیر میام ناراحت شدم هر شب دیر میاد خونه لباسش بوی عطر ج
عجیبی هم میده .. درسته من خیلی بهش اعتماد دارم ولی اون خیلی دیگه مشکوک شده
...
هون پرید بغل نامی:عشقمممممم دلم برات تنگ شده بودددد
نامی:منم ولی دیروز همو دیدم که؟
هیون:درسته ولی من ...
نامی:اوکی اوکی بریم که من گرسنمه چیزی داریم؟؟
هیون:بله تا گفتی میای برات غذا درست کردم
سر غذا:/
هیون:نامجون؟؟
نامی:هومم*دهنش پره*
هیون:پس کی به هانا میگی؟
نامی با این حرفش به سرفه افتاد .. هیون ی لیوان اب داد دستش
نامی:ن..نمیدونم وقتش نیست حالا
هیون:ولی کی وقتشه؟؟هر میگی وقتش نیست ولی منم میخوام همیشه پیش تو باشم دوست ندارم پیش ی زن دیگه باشی
نامی:فعلا که من پیش ی زن دیگه ام الان هانا همسرمه و نمیتونم تنهاش بزارم
هیون مثلا بغض کرده بود گفت:خوب من چی هودت گفتی منو دوست داری پس چیشد؟؟
درخواستی...
پارت (1) 🫂🖇💔
نامی:من رفتم .. کاری نداری؟
هانا:ن برو کاری ندارم
نامی:کوچولوی بابا چی؟؟
هانا:نا خیر کوچولوهم کاری با باباش نداره
نامی:پس من رفتم خدافظ
هانا:برو به سلامت خدافظ
نامی رفت و هانا موند و اونوو ..
نامی ویو:/
رفتم شرکت قرار بود امروز بعد کارم برم پیش هیونوو
من با هیونوو ی ی ماهی میشه اماده شده بودم خیلی دختر خوبی بود ..
درسته من زن و بچه دارم ولی زندگی با هانا نمیدونم چرا دیگه برام تکراری شده و دوست دارم برم با یکی دیگه .. نمیدونم هنوز دوسش دارم یا ن؟
اگه بهش بگم با من بهم بزنه پس اونوو چی میشه؟؟
ولش کن بعدا ی فکری راجبش میکنم.
...
پرش زمانی به بعد از ظهر:/
اخیشششَ کارم تموم شد و الان میخواستم برم پیش هیونوو بهش زنگ زدم:
هیون:الو عشقم؟؟
نامی:سلام چطوری ؟؟کجایی؟
هیون:خونم تو کجایی؟
نامی:میخوام بیامپیشت
هیون:واقعا*ذوق* باش من منتظرم
نامی:باشه اومدم
...
تلفن و قطع کردم که یهو هانا زنگ زد:
نامی:الو؟
هانا:الو نامی کجایی؟
نامی:شرکتم
هانا:کی میای؟
نامی:شب دیر وقت میام شما منتظر من نمونین و بخوابین
هانا:*ناراحت*اوکی خدافظ
...
هانا:/وقتی گفت دیر میام ناراحت شدم هر شب دیر میاد خونه لباسش بوی عطر ج
عجیبی هم میده .. درسته من خیلی بهش اعتماد دارم ولی اون خیلی دیگه مشکوک شده
...
هون پرید بغل نامی:عشقمممممم دلم برات تنگ شده بودددد
نامی:منم ولی دیروز همو دیدم که؟
هیون:درسته ولی من ...
نامی:اوکی اوکی بریم که من گرسنمه چیزی داریم؟؟
هیون:بله تا گفتی میای برات غذا درست کردم
سر غذا:/
هیون:نامجون؟؟
نامی:هومم*دهنش پره*
هیون:پس کی به هانا میگی؟
نامی با این حرفش به سرفه افتاد .. هیون ی لیوان اب داد دستش
نامی:ن..نمیدونم وقتش نیست حالا
هیون:ولی کی وقتشه؟؟هر میگی وقتش نیست ولی منم میخوام همیشه پیش تو باشم دوست ندارم پیش ی زن دیگه باشی
نامی:فعلا که من پیش ی زن دیگه ام الان هانا همسرمه و نمیتونم تنهاش بزارم
هیون مثلا بغض کرده بود گفت:خوب من چی هودت گفتی منو دوست داری پس چیشد؟؟
۹۹.۴k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.