پاییز را دوست دارم

پاییز را دوست دارم !
بویِ "مهر" می دهد ...
شبیه دخترکِ شاعری ست ؛
با موهایی بلند و موج دار ...
دختری که دیوانه وار ، عاشقِ کسی شده
و با شعرهایِ نارنجی اش ؛
برایِ یک شهر ، دلبری می کند ...
دختری با چشم هایی عسلی ... و لب هایی انار گونه ...
حیف از این همه زیبایی ؛
که بادها به تاراج می برند ... !
هر بار که از پشتِ پنجره ، صدایِ آوازش به گوش می رسد ؛
تمام جانِ آدم ، می سوزد ...
مگر می شود برایِ معصومیتش اشک نریخت ؟!
برای دخترکی که از بی مهریِ آدم ها ؛
هر سال همین موقع ؛
موهایش را کوتاه می کند ،
و آن ها را دانه دانه ؛
زیرِ پایِ عابرانِ بی انصافِ شهر می ریزد ...
کسی توجهی نمی کند ،
دخترک دلش می گیرد ،
روی بلند ترین ابرها می ایستد ،
و دردهایِ هزار ساله اش را ،
از دریچه ی چشم هایِ معصوم و بی پناهش ، به زمین می ریزد ...
هیچ دستی برای پاک کردنِ اشک هایش نیست !
تمام داراییِ این مردم ؛
چتری ست که رویِ سرشان می گیرند
تا مبادا خیس شوند و خوابِ شیرینِ بی تفاوتی ، از سرشان بپرد !
دلم برایش می سوزد ...
چقدر دوستش دارم !!!
و چقدر ناتوانم ؛
وقتی برایِ چشم هایِ خیس و باران خورده اش ؛
کاری از دستم بر نمی آید ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۳)

مهر می آیدولیبا بی مهری هایی که کنج دلمان چمباته زده اند چه ...

هوابوی آمدنت را میدهد؟واقعا می آیی ؟یا باز هم پاییزآمدنت را ...

چقدر هوسِ پاییز کرده ام !چقدر دلم ؛ خیابان های نارنجی می خوا...

زیـرِ پوســـتِ احســـاسـم راه میرود ، مے لغزد ، ضعف مے ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط