دیگر با صدای بلند نمی خندم

دیگر با صدای بلند نمی خندم ...

دیگر گـوش نمیدهـم ...

به صــدای بــاد ...

دریـــــا ...

پـرنـــده ها ...

پاورچین پاورچین می آیم ...

و مـی روم ...

بی سر و صدا زندگی می کنم ...

تو در من به خواب رفته ای انگار ...
دیدگاه ها (۳۰)

شـایـــد یـک روز ...حرف هایم به آخر برســـد ...امّــا قلــب ...

آخـر شــــب هــا ...وقت هجوم دردهاست .. دردهای پنهان شده ......

نفس تنگی گرفته اند روزهایم ...هیچ دارویی هم انگار ... اثر نم...

متنفرم از روزهایی که ...نمیفهمم دردم چیست...که هی میروم لب ...

رفیق بود؛با او می توانستم بعد از گریه های بلند، از چیزهای کو...

وقتی صدای سعید را می‌شنوی،گویی در دالانی از خاطرات گم شده ای...

می خواهمت برای روزهای ابتدای پاییز...عاشقت می شومدر تک تک جو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط