متنفرم از روزهایی که

متنفرم از روزهایی که ...

نمیفهمم دردم چیست...

که هی میروم لب پنجره ...

زل میزنم به آسمانی که حالا ...

دیگر آبی نیست ...

هی چای دم میکنم ...

هی صفحه موبایل را ...

روشن نگه میدارم ...

کتاب میخوانم ...

موسیقی چند دقیقه مرهم میشود ...

چایم را مینوشم ...

صفحه موبایل خاموش میشود ...

صدای خواننده میگیرد ...

شب میشود ...

هنوز جای چیزی خالی ست ...

چیزی که نمیدانم چیست ...

ولی مطمئنم تو نیستی ...

من قول دادم فراموشت کنم ...

قول دادم جای خالی تورا ...

با آسمان و موسیقی و چای پر کنم ...

من قول دادم ...

ببینم جایی نوشته ...

آدمها همیشه باید ...

پای قول و قرارشان بمانند؟؟؟
دیدگاه ها (۲۱)

نفس تنگی گرفته اند روزهایم ...هیچ دارویی هم انگار ... اثر نم...

دیگر با صدای بلند نمی خندم ...دیگر گـوش نمیدهـم ...به صــدای...

ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ...ﻭ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﯼ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ...ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ...

جمعه ها دلگیرند ...و معلوم نیست ...در هر جمعه ...چند دل شکس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط