ماه و خورشید
پارت ۳
کوک : خب
مارک : برو زخمتو پانسمان کن
کوک : نه نمیخواد
دومی : چته چرا اینجوری نگاه میکنی
کوک : خب شلاق اونجاست چرا منو نمیزنین ؟
که یهو یه کادر درمانی رینخنتو خونه
دکتر : آقای جئون بشینید زخمتونو پانسمان کنم
کوک : شما رو کی خبر کرده
دکتر : خب خانم آسامی
بعد از بخیه کردن و پانسمان پهلوم رفتن
کوک : چرا امشب اینا انقدر عجیب شدن
از پل ها بالا روفتم و رفتم تو اتاقم
همه ی تابلو هام شکسته بود اتاقمو بهم ریخته بود نقاشیام پاره شده بود و عکسهایی که به دیوار چسبونده بودمم همینطور
کوک : اینجا چه اتفاقی افتاده
جیا : منو مامان کردیم تا تو باشی پدر منو گزارش ندی به اداره ی پلیس
دوهی : حقطه
رفتن بیرون تابلو هامو انداختم سطل زباله نقاشیام و عکسهامم همینطور خیلی آروم اتاقمو جارو کرد و کتابامو گذاشتم رو میز و شروع به خوندن کردم زیاد طول نکشید که کل تکالیفمو انجام دادم رفتم حموم و تا ساعت ۷ صبح با گوشیم ور رفتم بعدشم کیفمو برداشتم به همراه گوشیم رفتم پایین کفشامو پوشیدم و رفتم اکادمی
کوک : سلام آقای چوی
مدیر چوی : او جئون امروز زود اومدی
کوک : حقیقتا اصلا نخوابیدم و بیدار موندم
مدیر چون : برای چشمات ضرر داره پسر
کوک : دیگه بیدار نمیمونم الانم برم آسامی اومده
آسامی : کوککککککککککککککککککککک
کوک : آسامیییییییییییییییییییییییی
آسامی : چطوری دیروز که نزدند بعد اینکه اومدیم
کوک : نه نزدنم ولی خودم تا صبح داشتم در مینوشتم
آسامی : او پسر بیا به منم سوال شیش رو یاد بده
کوک : میشه گزینه ی چهار
آسای : راست میگی
شایا : سلام بچه ها
کوک : شایا میسو کجاعه
میسو : من داشتم که مدیرو میزدم
کوک : همش دنبال نمیره ای
که جیا با خواهر تهیونگ اومد
جیا : کجا بودی نمیگی من صبح اتفاقی برام بیوفته
آسامی : کوک کیفتو بردم تو کلاس
دوییدم دنبال آسامی
کوک : هوی کیفمو بده دنبال چی هست
جیا از پست موهامو گرفت و کشید
جیا : با توعم
دستشو پیچوندم و در همون حالت چرخیدم سمتش و با ا زدم تو شکمش
کوک : ولی من با تو کاری ندارم
مارک : هوی عوضی چیکار به دخترم داری
دوهی : تو مگه قرار نبود ازش محافظت کنی چرا میزنیش
هانا : جیا حالت خوبه صدمه که ندیدی میخوای بریم خونه ؟
کوک : قرار بود تا زمانی که اونم به من آسیب نزنه ازش محافظت کنم
مارک : وای به حالت برگردی خونه
کوک : بر نمیگردم همیشه که محتاج شما ها نیستم میتونم برم خونه ی خودم
جیا : اه دلم
میسو : بگو دوست پسرت بیاد نجاتت بده
دوهی : قصدتون ازدواجه دیگه
کوک ! نه که خیلی اندام خوبیم داره که ما بخاطر بدنش بخوانش
اون وو : او بله خانم دو من واقعا جیا رو دوست دارم
آسامی : عه اون وو
میسو : عه خودشه
کوک : پشمام زنده شده
شانا : چه عجیب هیچ آسیبی ندیده
آسامی :...
🌑🌕
کوک : خب
مارک : برو زخمتو پانسمان کن
کوک : نه نمیخواد
دومی : چته چرا اینجوری نگاه میکنی
کوک : خب شلاق اونجاست چرا منو نمیزنین ؟
که یهو یه کادر درمانی رینخنتو خونه
دکتر : آقای جئون بشینید زخمتونو پانسمان کنم
کوک : شما رو کی خبر کرده
دکتر : خب خانم آسامی
بعد از بخیه کردن و پانسمان پهلوم رفتن
کوک : چرا امشب اینا انقدر عجیب شدن
از پل ها بالا روفتم و رفتم تو اتاقم
همه ی تابلو هام شکسته بود اتاقمو بهم ریخته بود نقاشیام پاره شده بود و عکسهایی که به دیوار چسبونده بودمم همینطور
کوک : اینجا چه اتفاقی افتاده
جیا : منو مامان کردیم تا تو باشی پدر منو گزارش ندی به اداره ی پلیس
دوهی : حقطه
رفتن بیرون تابلو هامو انداختم سطل زباله نقاشیام و عکسهامم همینطور خیلی آروم اتاقمو جارو کرد و کتابامو گذاشتم رو میز و شروع به خوندن کردم زیاد طول نکشید که کل تکالیفمو انجام دادم رفتم حموم و تا ساعت ۷ صبح با گوشیم ور رفتم بعدشم کیفمو برداشتم به همراه گوشیم رفتم پایین کفشامو پوشیدم و رفتم اکادمی
کوک : سلام آقای چوی
مدیر چوی : او جئون امروز زود اومدی
کوک : حقیقتا اصلا نخوابیدم و بیدار موندم
مدیر چون : برای چشمات ضرر داره پسر
کوک : دیگه بیدار نمیمونم الانم برم آسامی اومده
آسامی : کوککککککککککککککککککککک
کوک : آسامیییییییییییییییییییییییی
آسامی : چطوری دیروز که نزدند بعد اینکه اومدیم
کوک : نه نزدنم ولی خودم تا صبح داشتم در مینوشتم
آسامی : او پسر بیا به منم سوال شیش رو یاد بده
کوک : میشه گزینه ی چهار
آسای : راست میگی
شایا : سلام بچه ها
کوک : شایا میسو کجاعه
میسو : من داشتم که مدیرو میزدم
کوک : همش دنبال نمیره ای
که جیا با خواهر تهیونگ اومد
جیا : کجا بودی نمیگی من صبح اتفاقی برام بیوفته
آسامی : کوک کیفتو بردم تو کلاس
دوییدم دنبال آسامی
کوک : هوی کیفمو بده دنبال چی هست
جیا از پست موهامو گرفت و کشید
جیا : با توعم
دستشو پیچوندم و در همون حالت چرخیدم سمتش و با ا زدم تو شکمش
کوک : ولی من با تو کاری ندارم
مارک : هوی عوضی چیکار به دخترم داری
دوهی : تو مگه قرار نبود ازش محافظت کنی چرا میزنیش
هانا : جیا حالت خوبه صدمه که ندیدی میخوای بریم خونه ؟
کوک : قرار بود تا زمانی که اونم به من آسیب نزنه ازش محافظت کنم
مارک : وای به حالت برگردی خونه
کوک : بر نمیگردم همیشه که محتاج شما ها نیستم میتونم برم خونه ی خودم
جیا : اه دلم
میسو : بگو دوست پسرت بیاد نجاتت بده
دوهی : قصدتون ازدواجه دیگه
کوک ! نه که خیلی اندام خوبیم داره که ما بخاطر بدنش بخوانش
اون وو : او بله خانم دو من واقعا جیا رو دوست دارم
آسامی : عه اون وو
میسو : عه خودشه
کوک : پشمام زنده شده
شانا : چه عجیب هیچ آسیبی ندیده
آسامی :...
🌑🌕
۳.۵k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.